قریه ای در نزدیک نیشابور است و منسوب بدان را (( رونی ) ) گویند .
رونه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رونة. [ ن َ ] (ع اِ) معظم چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سرگین . (دهار).
( رونة ) رونة. [ ن َ ] ( ع اِ ) معظم چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سرگین. ( دهار ).
رونه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِخ ) نام دیهی در نزدیکی نیشابور که ابوالفرج رونی شاعر معروف بدانجا منسوب است. رجوع به دیوان ابوالفرج رونی چ چاپکین ص 171 و ماده ابوالفرج بن مسعود و فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود.
رونه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِخ ) نام دیهی در نزدیکی نیشابور که ابوالفرج رونی شاعر معروف بدانجا منسوب است. رجوع به دیوان ابوالفرج رونی چ چاپکین ص 171 و ماده ابوالفرج بن مسعود و فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود.
رونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام دیهی در نزدیکی نیشابور که ابوالفرج رونی شاعر معروف بدانجا منسوب است . رجوع به دیوان ابوالفرج رونی چ چاپکین ص 171 و ماده ٔ ابوالفرج بن مسعود و فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود.
گویش مازنی
۱هرزه – ولگرد ۲وسیله ای که از کار افتاده باشد
/roonne/ هرزه – ولگرد - وسیله ای که از کار افتاده باشد
کلمات دیگر: