منسوب به راه . آنچه به راه نسبت داده شود .
رهه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رهه. [ رَ هََ / هَِ ] ( ص نسبی ) منسوب به راه. آنچه به راه نسبت داده شود.
- همه رهه ؛ یک رهه. ( یادداشت مؤلف ) :
حرکاتش همه رهه هنر است
برم از جان من عزیزتر است.
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یک رهه بازار و قیمت سرواد.
- همه رهه ؛ یک رهه. ( یادداشت مؤلف ) :
حرکاتش همه رهه هنر است
برم از جان من عزیزتر است.
عنصری.
- یک رهه ؛ یکسر. یکسره. بالتمام. یکباره. یکبارگی. ( یادداشت مؤلف ) : دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یک رهه بازار و قیمت سرواد.
لبیبی.
رجوع به ره در همه معانی شود.گویش مازنی
/raha/ آزاد – رها
آزاد – رها
کلمات دیگر: