کلمه جو
صفحه اصلی

رنگ رو

فرهنگ فارسی

لون مخصوص چهره
رنگ چهره، رنگ صورت که بیماری واندوه رانمایان کند

لغت نامه دهخدا

رنگ رو. [ رَ گ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لون مخصوص چهره. رنگ بشره.
- رنگ رورفته ؛ رنگ پریده. بیرنگ شده. رجوع به رنگ پریده و رنگ پریدن شود.

رنگ رو. [ رَ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) آنچه رنگش برود. آنچه رنگش ثابت نیست. جامه یا پارچه ای که رنگ آن از آفتاب بشود. رنگ باز ( در لهجه مردم خراسان ).

رنگ رو. [ رَ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لون مخصوص چهره . رنگ بشره .
- رنگ رورفته ؛ رنگ پریده . بیرنگ شده . رجوع به رنگ پریده و رنگ پریدن شود.


رنگ رو. [ رَ رَ / رُو ] (نف مرکب ) آنچه رنگش برود. آنچه رنگش ثابت نیست . جامه یا پارچه ای که رنگ آن از آفتاب بشود. رنگ باز (در لهجه ٔ مردم خراسان ).


گویش مازنی

/range roo/ شادابی چهره - خوش رنگی

۱شادابی چهره ۲خوش رنگی



کلمات دیگر: