کلمه جو
صفحه اصلی

اوفد

عربی به فارسی

نمايندگي دادن به , نمايندگي کردن , سپردن


فرهنگ فارسی

بسیار وفد .

لغت نامه دهخدا

اوفد. [ اَ ف َ ] ( ع ص ) بسیاروفد.
- امثال :
اوفد من مجبرین ؛ گویند مجبرین چهار تن از قریش از اولاد عبدمناف بودند که چون اکثرالوفاده بر ملوک بودند بدین نام موسوم شدند. ( مجمع الامثال میدانی ).


کلمات دیگر: