کلمه جو
صفحه اصلی

تخارستان

فرهنگ فارسی

ایالتی بین بلخ و بدخشان . در زمان ساسانیان و تسلط عرب این ایالت از ساحل جیحون تا معابر هندوکش وسعت داشته. بقول یاقوت دو تخارستان وجود داشته: تخارستان علیا ( که ظاهرا در مشرق بلخ و مغرب جیحون بود ) وتخارستان سفلی ( در مغرب جیحون منتحی از سمت مشرق دورتراز تخارستان علیا قرار داشت ) .این ناحیه تا نهضت مردمان شمالی جزو پادشاهی یونانی بلخ بشمارمیرفت و عاقبت مردم مذکوربا اقوام دیگر دولت مذبور را منقرض کردند . هپتالها در اواخرایام یزدگرد دوم تخارستان را تسخیر کردند. این ناحیه در حمله عرب بتصرف آنان در آمد و سپس بخشی از حکومت غوریان (بامیان ) شد. بنظر میرسد که از قرن هفتم هجری ( ۱۳ م . ) نام تخارستان ازاستعمال افتاده باشد.

لغت نامه دهخدا

تخارستان. [ ت ُ رِ ] ( اِخ ) طخارستان معرب تخارستان است. تخارستان علیا و سفلی دارد. در جانب شرقی بلخ و غربی جیحون است و از تخارستان علیا تا بلخ سی فرسنگ است مسافت آن و تخارستان سفلی در شرقی تخارستان علیا ایضاً در غربی جیحون است. پایتخت تخارستان سفلی شهر طالقان است و بدیگری اندر آب و سمنگان میباشد و حد شرقی آن به بدخشان متصل میشود و قهندز نام شهر کهنه آن بوده که کهن دژ را معرب کرده قهندز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : هرگز دوست دشمن نشود. با وی نیز عهدی و مقاربتی باید هرچند بر آن اعتماد نباشد ناچار کردنیست و چون کرده آمد نواحی تخارستان و بلخ و چغانیان و قبادیان و ختلان به مردم آکنده باید کرد که هر کجا خالی یافت و فرصت دید غارت کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85 ). گفت عبیداﷲ زین پیش چه شغل داشت ؟ گفتم صاحب بریدی سرخس و بوالفتح صاحب بریدی تخارستان. گفت بازگرد. ( ایضاً ص 140 ). پس بوالفتح حاتمی را آواز داد. پیش آمد. امیر گفت مشرفی میبایدبلخ و تخارستان را وافی و کافی و ترا اختیار کرده ایم و عبدوس از فرمان ما آنچه باید گفت با تو بگوید. ( ایضاً ص 141 ). و در شهر [ شهر تون ] درخت پسته بسیار بود در سرایها و مردم بلخ و تخارستان پندارند که پسته جز بر کوه نروید و نباشد. ( سفرنامه ناصرخسرو چ برلن ص 141 ). رجوع به تخارها و طخارستان و تخاری شود.

دانشنامه آزاد فارسی



کلمات دیگر: