کلمه جو
صفحه اصلی

پرسیوس

دانشنامه عمومی

پرسیوس (سراینده). پرسیوس (به انگلیسی: Persius) با نام کامل آئولوس پرسیوس فلاکوس (زادهٔ ۴ دسامبر ۳۴ در ولترا، درگذشتهٔ ۲۴ نوامبر ۶۲ یک چامه سرا و طنزنویس رومی با تبار اتروسک بود. او در کارهایش، سروده ها و طنزها، از خرد رواقی گری پیروی می کرد و خرده های بسیاری را بر همروزگارانش وارد می کرد. کارهای او که در دوره سده های میانه بسیار مورد پسند بود، پس از مرگش در دسترس همگان قرار گرفت.
یک زندگی نامه کهن و کتاب طنزنامه از شناخته شده ترین کارهای پرسیوس به شمار می رود.
این کتاب در ۶ شماره، در وزن ۶ پایه ای و در مجموع ۶۵۰ بیت سروده شده است.
پرسیوس در ۲۴ نوامبر ۶۲ میلادی در حالی که تنها ۲۸ داشت، در اوج جوانی به دلیل دچار شدن به بیماری حاد معده در ویلای پهناوری در جاده آپیا نزدیک رم درگذشت. در وصیت نامه خود تمام اموالش را که دربرگیرنده کتابخانه با ارزشی با ۷۰۰ کتاب، ۱۰ پوند نقره پرداخت شده و مبلغ قابل توجهی پول بود را برای استادش کورنوتوس به ارث گذاشت. کورنوتوس کتاب ها برای خود نگه داشت و بقیه میراث (پول و نقره ها) را به مادر و خواهر پرسیوس داد.

پرسئوس، پرسیوس یا برساووش (یونانی: Περσεύς ‎/pɜːrsiəs, -sjuːs/‎ و انگلیسی: Perseus)؛ در اساطیر یونانی، پسر زئوس و دانائه و یکی از اولین و نام آورترین پهلوانان اساطیر یونان باستان است. وی را بنا به اساطیر یونانی بنیان گذار شهر موکنای و مؤسس سلسلهٔ پرسه اید به حساب می آورند. پرسئوس پهلوانی بود که توانست سر مدوسا را از بدنش جدا کند و آندرومده را از دست هیولای دریایی پوزئیدون نجات دهد. همچنین وی برادر هراکلس بوده است.
فهرست شخصیت ها، مکان ها و رویدادهای افسانه ای یونان باستان
آابپتجچخدرزژسشفکگلمنوهی
یونانیان باستان فرزند پرسیوس (بنام پرسس) را نیای پارس ها می دانستند. هرودوت در کتاب هفتم خود در گفتار ۶۱ و نیز ۱۵۰ به این موضوع اشاره کرده.
نام برساووش از نام پرسئوس گرفته شده.

دانشنامه آزاد فارسی

پِرْسِئوس (Perseus)
(یا: پرسه) در اساطیر یونان، پسر زئوس و دانائه. در نبرد با مدوسای گورگون، در حالی که انعکاس چهرۀ او را در سپر خود می نگریست تا با پرهیز از نگاهش به سنگ تبدیل نشود، سر او را قطع کرد. پس از نجات آندرومدا، او را به زنی برگزید و پس از چندی فرمانروای تیرونس شد. او با نصب سر گورگون روی سپرش پولودِکتس جبّار و بر اساس برخی روایات، اطلس را به سنگ تبدیل کرد.
تولد. آکریسیوس، شاه آرگوس، که پیشگویی مرگ او را به دست یکی از فرزندان بعدی اش خبر داده بود، دخترش، دانائه، را زندانی کرد. زئوس به هیئت رگباری از کلاه از سقف زندان به درون آمد و با او درآمیخت که حاصل آن پرسئوس بود. آکریسیوس، پس از آگاهی از تولد او، مادر و فرزند را در صندوقی گذاشت و به دریای اژه انداخت، اما به خواست زئوس، صندوق در سریفوس به خشکی رسید؛ ماهیگیری آن دو را یافت و به دربار پولودکتس، شاه آن سرزمین، برد.
کشتن مدوسا. پولودکتس، که عاشق دانائه بود، برای خلاصی از دست پسر دانائه، به او مأموریت داد که سر گورگون را بیاورد. پرسئوس، با راهنمایی دو الهه، آتنا و هِرمِس، به دیدار خواهران گورگون ها، موسوم به گرایاها، رفت که سه عجوزه با یک چشم و دندانی در میان آن بودند. پرسئوس این اشیای گران بها را ربود و فقط در صورتی حاضر به پس دادن آن ها شد که نشانی پریهایی را که صاحب صندل های بالدار، کیسه ای جادویی و کلاهخود ناپدیدکنندۀ پلوتون بودند، در اختیار او بگذارند. پرسئوس با این تجهیزات و با همراه داشتن داس و آینه، که هدایای هرمس و آتنا بودند، به کُنام گورگون ها رفت و آنان را خفته یافت؛ پس، در حالی که همه چیز را در آینه می نگریست تا به سنگ تبدیل نشود، سر مدوسا را با داس قطع کرد و آن را در کیسه ای بر پشت گذاشت و با استفاده از کلاهخود، در حالی که سایر گورگون ها در تعقیب او بودند، از آن جا گریخت.
کشتن پولودکتس. پرسئوس، حین بازگشت به سریفوس، آندرومدا را در ازای ازدواج با او از چنگ هیولایی دریایی نجات داد، اما پس از ورود به سریفوس دریافت که دانائه برای خلاصی از پولودکتس به معبد پناه برده است. پرسئوس او و مهمانانش را به سنگ تبدیل کرد و پیش از آن که با دانائه عازم آرگوس شود، سر گورگون را به آتنا تقدیم کرد.
مرگ آکریسیوس. آکریسیوس، پس از آگاهی از پیروزی های پرسئوس و ورود قریب الوقوع او، پیشگویی یادشده را به خاطر آورد و به لاریسا در تسالی گریخت. پرسئوس به قصد بازگرداندن پدربزرگش با تغییر شکل، او را تعقیب کرد، اما پس از ورود، با شرکت در چند بازی و مسابقه، پدربزرگش را سهواً با پرتاب دیسک از پای درآورد. او سپس پادشاهی آرگوس را به پسر عمویش، مگاپِنتس، واگذاشت و در عوض صاحب تاج و تخت تیرونس شد.


کلمات دیگر: