پرسفونه (به یونانی: Περσεφόνη) (به انگلیسی: Persephone /pərˈsɛfəni/; pər-SEF-ə-nee) در اسطوره های یونان دختر زئوس و دمتر، و ملکهٔ جهان زیرین و همسر خدای مردگان، هادس است. او را کورئه یا کوره (Kore /ˈkɔ:ri:/; KOR-ee) ـ به معنای دوشیزه یا دختر ـ نیز می نامند. هومر او را به صورت شاهزاده خانمی باشکوه و معظم و نیرومند و مهیب، و به شکل بانویی هراسناک و معزز و محترم و متبرک و شاهانه توصیف می کند که لعن و نفرین های زندگان را در مورد ارواح مردگان به اجرا درمی آورده است. او از طریق ربوده شدنش توسط هادس، و سپس ازدواجش با او تبدیل به ملکهٔ عالم زیرین و جهان اموات شد.رومی ها او را با نام پروسرپینا می شناسند. نام او به معنی «کسی که نور را نابود ساخت» است.
سیاوش
آابپتجچخدرزژسشفکگلمنوهی
هنگاهی که پرسفونه، دختر باکرهٔ دمتر، در میان مرغزارها در جلگهٔ انّا واقع در سیسیل همراه با دیگر دوستانش در حال بازی و تفریح بود، زمین گلی عجیب را سر راه او رویاند.این گل عجیب که نرگس گفته شده است، هدیهٔ گایا (زمین مادر) به هادس، حاکم مطلق سرزمین ارواح، برای معشوقه اش پرسفونه بود. زیبایی این گل به اندازه ای بود که بیننده را بی اختیار به ترس آمیخته با احترام دچار می ساخت و قدرت خدایان یا قدرتی مافوق طبیعت را به نمایش می گذاشت. عطر گل مزبور نیز مسحورکننده و اعجاب انگیز بود؛ چنان که تمام آسمان و زمین را معطر و در خود غرق کرد؛ حال آنکه حیله و وسوسه ای شیطانی از سوی هادس برای جلب نظر پرسفونه بود.در سرودهٔ هومر آمده است:
از ریشهٔ این گیاه صدها شکوفه رشد کردند و بو پراکندندبسیار مطبوع و دلپذیر که تمامی پهنای بهشت در بالاو تمامی زمین شادی کردند.دختر جوان، بی خبر از حیله های خدایان، با دیدن این گل مسحور و شگفت زده شد و چون پاک و معصوم بود، دو دستش را برای چیدن آن دراز کرد. در همین هنگام هادس با ارابه ای زرین که اسبانی تیره آن را می کشیدند، از زمین بیرون آمد و در حالی که افسار اسبان را در دست چپ داشت، با دست راستش پرسفونه را از زمین برداشت و او را در ارابه نزد خود گذاشت و با سرعتی چون برق از آنجا دور شد.
سیاوش
آابپتجچخدرزژسشفکگلمنوهی
هنگاهی که پرسفونه، دختر باکرهٔ دمتر، در میان مرغزارها در جلگهٔ انّا واقع در سیسیل همراه با دیگر دوستانش در حال بازی و تفریح بود، زمین گلی عجیب را سر راه او رویاند.این گل عجیب که نرگس گفته شده است، هدیهٔ گایا (زمین مادر) به هادس، حاکم مطلق سرزمین ارواح، برای معشوقه اش پرسفونه بود. زیبایی این گل به اندازه ای بود که بیننده را بی اختیار به ترس آمیخته با احترام دچار می ساخت و قدرت خدایان یا قدرتی مافوق طبیعت را به نمایش می گذاشت. عطر گل مزبور نیز مسحورکننده و اعجاب انگیز بود؛ چنان که تمام آسمان و زمین را معطر و در خود غرق کرد؛ حال آنکه حیله و وسوسه ای شیطانی از سوی هادس برای جلب نظر پرسفونه بود.در سرودهٔ هومر آمده است:
از ریشهٔ این گیاه صدها شکوفه رشد کردند و بو پراکندندبسیار مطبوع و دلپذیر که تمامی پهنای بهشت در بالاو تمامی زمین شادی کردند.دختر جوان، بی خبر از حیله های خدایان، با دیدن این گل مسحور و شگفت زده شد و چون پاک و معصوم بود، دو دستش را برای چیدن آن دراز کرد. در همین هنگام هادس با ارابه ای زرین که اسبانی تیره آن را می کشیدند، از زمین بیرون آمد و در حالی که افسار اسبان را در دست چپ داشت، با دست راستش پرسفونه را از زمین برداشت و او را در ارابه نزد خود گذاشت و با سرعتی چون برق از آنجا دور شد.
wiki: پرسفونه