کلمه جو
صفحه اصلی

عمم

عربی به فارسی

تعميم دادن , کليت بخشيدن


فرهنگ فارسی

تمام جسم و مال و جوانی استوی علی عمعه یعنی برابر شد بتمام جسم و مال و شباب خود

لغت نامه دهخدا

عمم. [ ع َ م َ ] ( ع اِمص ) کلانی جثه در مردم و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بسیاری. ( منتهی الارب ). کثرت. ( اقرب الموارد ) :
زین عمم در خون و در گل مانده ای
همچو مرغ نیم بسمل مانده ای.
عطار.
|| فراهم شدگی. ( منتهی الارب ). اجتماع. || ( ص ، اِ ) عام و کامل از هر چیزی. ( از اقرب الموارد ): هو عمم خیر؛ رای و عطا و احسان او عام است. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ).

عمم. [ ع ُ م َ ] ( ع اِ ) تمام جسم و مال و جوانی. ( از اقرب الموارد ): استوی علی عممه ؛ برابر شد بتمام جسم و مال و شباب خود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ عَمیم. رجوع به عمیم شود.

عمم . [ ع َ م َ ] (ع اِمص ) کلانی جثه در مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بسیاری . (منتهی الارب ). کثرت . (اقرب الموارد) :
زین عمم در خون و در گل مانده ای
همچو مرغ نیم بسمل مانده ای .

عطار.


|| فراهم شدگی . (منتهی الارب ). اجتماع . || (ص ، اِ) عام و کامل از هر چیزی . (از اقرب الموارد): هو عمم خیر؛ رای و عطا و احسان او عام است . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد).

عمم . [ ع ُ م َ ] (ع اِ) تمام جسم و مال و جوانی . (از اقرب الموارد): استوی علی عممه ؛ برابر شد بتمام جسم و مال و شباب خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ عَمیم . رجوع به عمیم شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُمَمٌ: امتها
تکرار در قرآن: ۵(بار)


کلمات دیگر: