ماخوذ از تازی چیز های نهی کرده شده و منع کرده باشد .
منهیه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
منهیة. [ م َ هی ی َ ] (ع ص ) مؤنث منهی . ج ، مناهی . (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل بعد شود.
( منهیة ) منهیة. [ م َ هی ی َ ] ( ع ص ) مؤنث منهی. ج ، مناهی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مدخل بعد شود.
منهیه. [ م َ هی ی َ / ی ِ ] ( از ع ، ص ) چیزهای نهی کرده شده و منع کرده شده. ( ناظم الاطباء ). نهیة. تأنیث منهی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
منهیه. [ م َ هی ی َ / ی ِ ] ( از ع ، ص ) چیزهای نهی کرده شده و منع کرده شده. ( ناظم الاطباء ). نهیة. تأنیث منهی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
منهیه . [ م َ هی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص ) چیزهای نهی کرده شده و منع کرده شده . (ناظم الاطباء). نهیة. تأنیث منهی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
کلمات دیگر: