نیش بیطار که بدان آب گشاید از ناف ستور
منقبه
فرهنگ فارسی
نیش بیطار که بدان آب گشاید از ناف ستور
لغت نامه دهخدا
به گاه منقبه چون خانه براهیم است
به وقت مظلمه چون قبه سلیمان است.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفاج 1 ص 63 ).
اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت
غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست.
منقبة. [ م َ ق َ ب َ ] (ع اِ) مایه ٔ ناز و بزرگی و آنچه بدان نازند.(منتهی الارب ) (از آنندراج ). مایه ٔ ناز و بزرگی و مفخرت و آنچه بدان نازند. (ناظم الاطباء). مفخرت . (از اقرب الموارد). || هنر. (زمخشری ). هنر و ستودگی مردم . ضد مثلبة. (منتهی الارب ). هنر و ستایش . (آنندراج ). هنر و کار نیک . ج ، مناقب . (ناظم الاطباء). کار نیک . ضد مثلبة. (از اقرب الموارد). رجوع به منقبت و منقبه شود. || راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || راه تنگ در میان دو خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). راه تنگ در میان دو خانه که نتوان از آن گذشت . (از اقرب الموارد). || دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جسر و پل . (ناظم الاطباء).
منقبة. [ م ِ ق َ ب َ ] (ع اِ) نیش بیطار که بدان آب گشاید از ناف ستور. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابزاری که بیطار بدان سوراخ کند. (از ذیل اقرب الموارد).