کوه شکسته و ویران شده از زلزله
منهد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
منهد. [ م ُ ن َهَْ هَِ ]( ع ص ) امراءة منهد؛ زن بلند و برآمده پستان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منهد. [ م ُ هََ دد ] ( ع ص ) کوه شکسته و ویران شده از زلزله. ( ناظم الاطباء ).
- منهد گشتن ؛ متزلزل و ویران شدن : تدارک اموری که نظام آن مبدد شده است و ارکان آن منهد گشته. ( جهانگشای جوینی ).
منهد. [ م ُ هََ دد ] ( ع ص ) کوه شکسته و ویران شده از زلزله. ( ناظم الاطباء ).
- منهد گشتن ؛ متزلزل و ویران شدن : تدارک اموری که نظام آن مبدد شده است و ارکان آن منهد گشته. ( جهانگشای جوینی ).
منهد. [ م ُ ن َهَْ هَِ ](ع ص ) امراءة منهد؛ زن بلند و برآمده پستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منهد. [ م ُ هََ دد ] (ع ص ) کوه شکسته و ویران شده از زلزله . (ناظم الاطباء).
- منهد گشتن ؛ متزلزل و ویران شدن : تدارک اموری که نظام آن مبدد شده است و ارکان آن منهد گشته . (جهانگشای جوینی ).
کلمات دیگر: