دلفریبی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
کمال، اغوا، تحریف، سفسطه، دلفریبی
فرهنگ فارسی
۱ - حسن جمال . ۲ - دلبری جلب قلوب . ۳ - جذب کشش .
لغت نامه دهخدا
دلفریبی. [ دِ ف َ] ( حامص مرکب ) دلفریب بودن. فریبندگی دل. دل آرایی. حالت و چگونگی دلفریب. دل آرایی. زیبائی :
سوی ما نامه کرد و ما را خواند
فصلهایی به دلفریبی راند.
واداده بدست ناشکیبی.
بسختی توان زادن از راه فکر.
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی.
سوی ما نامه کرد و ما را خواند
فصلهایی به دلفریبی راند.
نظامی.
آورده مرا به دلفریبی واداده بدست ناشکیبی.
نظامی.
بدین دلفریبی سخنهای بکربسختی توان زادن از راه فکر.
نظامی.
خون هزار وامق خوردی به دلفریبی دست از هزار عذرا بردی به دلستانی.
سعدی.
کلمات دیگر: