عمل دین پرور .
دین پروری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دین پروری. [ پ َرْ وَ ] ( حامص مرکب ) عمل دین پرور. پرورش دادن دین. عمل کردن به دین :
نکردی خدای جهان را سپاس
نبودی بدین پروری رهشناس.
پذیرفتم از راه دین پروری.
بدانش نمایی و دین پروری.
سخن چون بیابانیان سرسری.
همه کرامت و لطف است شرع یزدانی.
نکردی خدای جهان را سپاس
نبودی بدین پروری رهشناس.
دقیقی.
ترا کآمدستی به پیغمبری پذیرفتم از راه دین پروری.
نظامی.
چو آمد گه دعوی و داوری بدانش نمایی و دین پروری.
نظامی.
نگفت از سر داد و دین پروری سخن چون بیابانیان سرسری.
نظامی.
جفا نه شیوه دین پروری بود حاشاهمه کرامت و لطف است شرع یزدانی.
حافظ.
و رجوع به دین پرور شود.پیشنهاد کاربران
دین پروری: گسترش دین.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۷۸ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۷۸ ) .
کلمات دیگر: