کلمه جو
صفحه اصلی

فانی


مترادف فانی : تباهی پذیر، زوال پذیر، معدوم، میرا، میرنده، هالک، بی ثبات، زودگذر، ناپایدار

متضاد فانی : ابدی، باقی، جاوید

برابر پارسی : زودگذر، مردنی، ناپایدار، ناپاینده، نماندنی

فارسی به انگلیسی

finite, mortal


mortal, perishable, finite, transient

mortal, transient


فارسی به عربی

انسان , هارب

مترادف و متضاد

۱. تباهیپذیر، زوالپذیر، معدوم، میرا، میرنده، هالک
۲. بیثبات، زودگذر، ناپایدار ≠ ابدی، باقی، جاوید


تباهی‌پذیر، زوال‌پذیر، معدوم، میرا، میرنده، هالک ≠ ابدی، باقی، جاوید


بی‌ثبات، زودگذر، ناپایدار


finite (صفت)
محدود، فانی، مسندی

transitory (صفت)
نا پایدار، زود گذر، فانی، سپنج، بی بقا

mortal (صفت)
کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده

fugitive (صفت)
بی دوام، زود گذر، فانی، تبعیدی

transient (صفت)
تند، نا پایدار، کوتاه، زود گذر، فانی، گذرا، فراگذر

passing (صفت)
زود گذر، فانی، بالغ بر

deathly (صفت)
مهلک، فانی

ephemera (صفت)
فانی

inconstant (صفت)
فانی، بی وفا، بی ثبات

perishable (صفت)
زود گذر، فانی، فناپذیر، نابود شدنی، هلاک شدنی، کالای فاسد شونده

فرهنگ فارسی

نیست شونده، نابودشونده، ناپاینده، ناپایدار
( اسم ) ۱ - نیست شونده زوال پذیر نابود شونده مقابل باقی ۲ - ناپایدار بی ثبات مقابل باقی ۳ - کسی که در راه شناخت حق و وصال معشوق از خود در گذرد و در معشوق فنا شود تا بدو بقا پذیرد ۴ - پیر سالخورده . یا دار فانی . جهان مادی که ناپایدار است .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نابود شونده ، نیست شونده . ۲ - ناپایدار، بی ثبات .

لغت نامه دهخدا

فانی . (اِخ ) جلال الدین . رجوع به جلال الدین دوانی شود.


فانی. ( ع ص ) ناپاینده. ( ربنجنی ). نیست شونده. ناپایدار :
اگر عقل فانی نگردد تو عقلی
وگر جان همیشه بماند تو جانی.
منوچهری.
ما همه فانی و بقا بس تو راست
ملک تعالی و تقدس تو راست.
نظامی.
|| ( اصطلاح عرفان ) کسی را گویند که در راه شناخت حق و وصال معشوق از خود درگذرد و در معشوق فنا شود تا به او بقا پذیرد :
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه ای است.
عطار.
چو فانی شد دلت اندر ره عشق
قرار عشق جانان بی قرار است.
عطار.
خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست.
سعدی.
|| پیر سالخورده. ( منتهی الارب ). پیری که قوای او رفته باشد. ( از اقرب الموارد ).
- دار فانی ؛ کنایت از دنیاست که پایدار نماند.

فانی. ( اِخ ) جلال الدین. رجوع به جلال الدین دوانی شود.

فانی . (ع ص ) ناپاینده . (ربنجنی ). نیست شونده . ناپایدار :
اگر عقل فانی نگردد تو عقلی
وگر جان همیشه بماند تو جانی .

منوچهری .


ما همه فانی و بقا بس تو راست
ملک تعالی و تقدس تو راست .

نظامی .


|| (اصطلاح عرفان ) کسی را گویند که در راه شناخت حق و وصال معشوق از خود درگذرد و در معشوق فنا شود تا به او بقا پذیرد :
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه ای است .

عطار.


چو فانی شد دلت اندر ره عشق
قرار عشق جانان بی قرار است .

عطار.


خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست .

سعدی .


|| پیر سالخورده . (منتهی الارب ). پیری که قوای او رفته باشد. (از اقرب الموارد).
- دار فانی ؛ کنایت از دنیاست که پایدار نماند.

فرهنگ عمید

۱. نیست شونده، ناپایدار، نابودشونده: خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست / پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست (سعدی۲: ۶۳۷ ).
۲. (تصوف ) ویژگی آن که در طریقت و سلوک به مرحلۀ فنا رسیده است.

دانشنامه عمومی

فانی می تواند به موارد زیر اشاره کند:
علی اصغر فانی، وزیر آموزش و پرورش ایران در دولت یازدهم
کامران فانی، نویسنده، مترجم، کتابدار و نسخه پژوه ایرانی
عنایت فانی، مجری و سردبیر بخش فارسی بی بی سی
محسن فانی
فانی دوراک، شناگر
فانی بلانکرس-کون، ورزشکار زن رشتهٔ دو و میدانی اهل کشور هلند
مانکجی لیمجی هاتریا ملقب به درویش فانی

فرهنگ فارسی ساره

زودگذر


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَانٍ: فانی - زودگذر- نابودشونده
معنی یَنفَدُ: فانی می شود - به اتمام می رسد - تمام می شود - پایان می یابد
ریشه کلمه:
انن (۱۸۳۵ بار)
ف (۲۹۹۹ بار)
ی (۱۰۴۴ بار)

جدول کلمات

میرا

پیشنهاد کاربران

بیدوام. [ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام. بدون دوام. بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم. . . تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است بیدوام و ثبات. ( کلیله و دمنه ) .
در حسن بی نظیری در لطف بی نهایت
در مهربی ثباتی در عهد بیدوامی.
سعدی.

میرا . . . . هالک. . . . معدوم . . . . . مردنی . . . . .

میرا ، ناانوش.

فنا شدنی، نابود شدنی

تباهی پذیر، زوال پذیر، معدوم، میرا، میرنده، هالک، بی ثبات، زودگذر، ناپایدار

نابود شدنی

رفتنی

نابود


کلمات دیگر: