رجل الاعمال
کارگشا
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
موسس شرکت، کارگشا، مقدم کمپانی، پیش قدم درتاسیس
فرهنگ فارسی
کارگشای:گشاینده کار، کسی که بدیگری کمک کندوکاراوراراه بیندازد
تسهیل کننده کار گشاینده کار
تسهیل کننده کار گشاینده کار
فرهنگ معین
(گُ ) (ص فا. ) مشکل گشا، چاره جو.
لغت نامه دهخدا
کارگشا. [ گ ُ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) کارگشای. تسهیل کننده کار. گشاینده کار. رجوع به کارگشای شود. || کسی که کارهای مردم را روبراه کند. واسطه. دلال.
فرهنگ عمید
١. [عامیانه] کسی که به دیگری کمک می کند و کار او را راه می اندازد، آن که مشکل کسی را برطرف می سازد، گشایندۀ کار.
٢. دلال، واسطه.
۳. (اسم، صفت ) خداوند.
٢. دلال، واسطه.
۳. (اسم، صفت ) خداوند.
پیشنهاد کاربران
گشاینده مشکلات
کسی که در امور ساده کار وکیل دادگستری را انجام میدهد.
باز کننده حاجت ، خداوند، حلال مشکلات
باز کننده ی گره ها
آسان کنندهٔ کارها، حل کنندهٔ مشکلات
کلمات دیگر: