مترادف کارنامه : بیلان، تصدیق، دانشنامه، دیپلم، گواهی نامه، مدرک، تاریخ، سرگذشت
کارنامه
مترادف کارنامه : بیلان، تصدیق، دانشنامه، دیپلم، گواهی نامه، مدرک، تاریخ، سرگذشت
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
کنده، سرعت سنج کشتی، لگاریتم، کارنامه، صورت عملیات، سفرنامه کشتی، گزارش سفرنامه کشتی، گزارش سفر هواپیما، قطعهای از درخت که اره نشده
نظام نامه، کارنامه، کتاب دستور عملیات
کنده، لگاریتم، کارنامه، صورت عملیات، گزارش سفرنامه کشتی، گزارش سفر هواپیما، قطعهای از درخت که اره نشده، پایه لگاریتم
بیلان
تصدیق، دانشنامه، دیپلم، گواهینامه، مدرک
تاریخ، سرگذشت
۱. بیلان
۲. تصدیق، دانشنامه، دیپلم، گواهینامه، مدرک
۳. تاریخ، سرگذشت
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کتابی که شامل سر گذشت و شرح اعمال شخصی یا اشخاص بزرگ باشد : کار نام. اردشیر بابکان کار نام. شاهان و مهتران : [ فسان. کهن و کار نام. بدروغ بکار ناید رو در دروغ رنج مبر ] . ( فرخی ) ۲ - ورقه یا دفتر چهای که اولیای مدرسه بهر شاگر ( دانش آموز دانشجو ) اختصاص دهند و در آن نمره های دروس و اخلاق و انضباط و معدل نمرات و قبول یا تجدیدی و یا رد شدن او را در امتحانات ظرف سال یا پایان آن ثبت کنند . یا کار نامه تحصیلی . ۳ - جنگ نامه . ۴ - تاریخ . ۵ - مجموعهای از تصاویر یک نقاش مرقع تصاویر برای اظهار کمال خود تیار کند ( غیاث ) : [ نگاه کن که بنو روز چون شدست جهان چو کار نام. مانی در آبگون قرطاس ] . ( منوچهری ) ۶ - کار و هنر و صنعتی که کمتر کسی از عهد. آن بر آید : [ خوش کار نامه ایست که آمد بروی کار این کار از تو آید و مردان چنین کنند ] . ( بنقل انند ) - اعلان دستکار . ۸ - جواز . ۹ - قصد اراه .
در سیرت انوشیروان نام کتابی ایرانی
در سیرت انوشیروان نام کتابی ایرانی
فرهنگ معین
(مِ ) [ په . ] (اِمر. ) ۱ - ورقه ای که در آن نتایج آزمون های تحصیلی نوشته شده است . ۲ - شرح حال ، سرگذشت .
لغت نامه دهخدا
کارنامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) ورقه ای یا دفترچه ای که مبین ارزش و خاتمه کار تحصیلی است. || جنگ نامه و تاریخ. ( برهان ) ( انجمن آرا ). توسعاً تاریخ. سالنامه. سالمه. ماه روز. || تاریخ حیات یک تن . تاریخچه زندگانی کسی. سرگذشت. ترجمه حال. شرح حال. کاغذی یا کتابی که در آن شرح کار کسی یا جمعی نوشته شده باشد. ( فرهنگ نظام ذیل لغت کار ) :
چو گردد آگه خواجه ز کارنامه من
به شهریار رساند سبک چکامه من.
بکار ناید رو در دروغ رنج مبر.
بخنده یاد کنی کارهای اسکندر.
بلی ز دریا آرند لؤلؤ شهوار.
دل او برده بارنامه ابر
کف او کرده کارنامه ٔجود.
با جاه تو بارنامه جم.
هم روزنامه این بخوان هم کارنامه ٔآن بدر.
که کارنامه این گله از شبان شنوی.
سطری ز کارنامه تو علم کن فکان.
برشک مجلس او کارنامه مانی
برشک محفل او بارنامه ارتنگ.
چو کارنامه مانی در آبگون قرطاس.
چو گردد آگه خواجه ز کارنامه من
به شهریار رساند سبک چکامه من.
بوالمثل.
فسانه کهن و کارنامه بدروغ بکار ناید رو در دروغ رنج مبر.
فرخی.
ز کارنامه او گر دو روی برخوانی بخنده یاد کنی کارهای اسکندر.
فرخی.
ز کارنامه ٔتو آرم این شگفتیهابلی ز دریا آرند لؤلؤ شهوار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 281 ).
در این دنیای فریبنده مردم خوار چندانی بمانم که کارنامه این خاندان بزرگ را برانم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ). و کارنامه دولت به ذکر محاسن او جمال گرفت. ( کلیله و دمنه ).دل او برده بارنامه ابر
کف او کرده کارنامه ٔجود.
انوری.
در دست تو کارنامه جودبا جاه تو بارنامه جم.
انوری.
نو کن روش را داستان ، بشکن طلسم باستان هم روزنامه این بخوان هم کارنامه ٔآن بدر.
اثیراخسیکتی.
میان بره و گرگ آن زمان بدانی فرق که کارنامه این گله از شبان شنوی.
اوحدی.
شطری ز کارخانه تو حکم کاینات سطری ز کارنامه تو علم کن فکان.
خواجوی کرمانی.
|| کار و هنر و صنعتی را گویند که کم کسی تواند کرد. ( برهان ). تحقیق آن است که این لفظ در اصل بمعنی صنعت نقاشی است بعد از آن بمجاز در صنعت های دیگرنیز استعمال کرده شده. ( سراج اللغات ). شاید در زمان مؤلف ِ سراج ، کارنامه بمعنی کار نقاشی و صنعتگر استعمال میشده اکنون متروک است. ( فرهنگ نظام ). مرقع تصاویر که نقاش برای اظهار کمال خود تیار سازد. ( غیاث ).نمونه و نقشه و مرقع تصاویر. ( ناظم الاطباء ). پرده نقاشی : برشک مجلس او کارنامه مانی
برشک محفل او بارنامه ارتنگ.
فرخی.
نگاه کن که به نوروز چون شده ست جهان چو کارنامه مانی در آبگون قرطاس.
منوچهری.
بدرج خطش چون بنگرد خرد گویدکارنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ورقه ای یا دفترچه ای که مبین ارزش و خاتمه ٔ کار تحصیلی است . || جنگ نامه و تاریخ . (برهان ) (انجمن آرا). توسعاً تاریخ . سالنامه . سالمه . ماه روز. || تاریخ حیات یک تن . تاریخچه ٔ زندگانی کسی . سرگذشت . ترجمه ٔ حال . شرح حال . کاغذی یا کتابی که در آن شرح کار کسی یا جمعی نوشته شده باشد. (فرهنگ نظام ذیل لغت کار) :
چو گردد آگه خواجه ز کارنامه ٔ من
به شهریار رساند سبک چکامه ٔ من .
فسانه ٔ کهن و کارنامه ٔ بدروغ
بکار ناید رو در دروغ رنج مبر.
ز کارنامه ٔ او گر دو روی برخوانی
بخنده یاد کنی کارهای اسکندر.
ز کارنامه ٔتو آرم این شگفتیها
بلی ز دریا آرند لؤلؤ شهوار.
در این دنیای فریبنده ٔ مردم خوار چندانی بمانم که کارنامه ٔ این خاندان بزرگ را برانم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). و کارنامه ٔ دولت به ذکر محاسن او جمال گرفت . (کلیله و دمنه ).
دل او برده بارنامه ٔ ابر
کف او کرده کارنامه ٔجود.
در دست تو کارنامه ٔ جود
با جاه تو بارنامه ٔ جم .
نو کن روش را داستان ، بشکن طلسم باستان
هم روزنامه ٔ این بخوان هم کارنامه ٔآن بدر.
میان بره و گرگ آن زمان بدانی فرق
که کارنامه ٔ این گله از شبان شنوی .
شطری ز کارخانه ٔ تو حکم کاینات
سطری ز کارنامه ٔ تو علم کن فکان .
|| کار و هنر و صنعتی را گویند که کم کسی تواند کرد. (برهان ). تحقیق آن است که این لفظ در اصل بمعنی صنعت نقاشی است بعد از آن بمجاز در صنعت های دیگرنیز استعمال کرده شده . (سراج اللغات ). شاید در زمان مؤلف ِ سراج ، کارنامه بمعنی کار نقاشی و صنعتگر استعمال میشده اکنون متروک است . (فرهنگ نظام ). مرقع تصاویر که نقاش برای اظهار کمال خود تیار سازد. (غیاث ).نمونه و نقشه و مرقع تصاویر. (ناظم الاطباء). پرده ٔ نقاشی :
برشک مجلس او کارنامه ٔ مانی
برشک محفل او بارنامه ٔ ارتنگ .
نگاه کن که به نوروز چون شده ست جهان
چو کارنامه ٔ مانی در آبگون قرطاس .
بدرج خطش چون بنگرد خرد گوید
که کارنامه ٔ مانی است نه گمان ، بیقین .
نقش این کارنامه ٔ ابدی
در تو بستم بطالع رصدی .
گرچه آن کارنامه راه زدش
شادمانی شد از یکی بصدش .
ز آنکه در کارنامه ٔ سمنار
دید در شرح هفت پیکر کار.
|| آن است که از کسی کاری بدان خوبی سرانجام یابد که از کسی یا دیگری نتواند شد. (آنندراج ). کار و هنری که کمتر اشخاص میتوانند. صنعه :
خوش کارنامه ای است که آمد بروی کار
این کار از تو آید و مردان چنین کنند.
یک شمه گر بکار برم شرح دوریت
هر نامه کارنامه ٔ بال کبوتراست .
|| اعلان . دستکار. رجوع به دستکار شود. || جواز. (محمودبن عمر). || کتاب قوانین ریاست و عدالت که آن را کتاب آئین و دستورالعمل نیز گویند. (غیاث ). || قصد و اراده . (ناظم الاطباء).
چو گردد آگه خواجه ز کارنامه ٔ من
به شهریار رساند سبک چکامه ٔ من .
بوالمثل .
فسانه ٔ کهن و کارنامه ٔ بدروغ
بکار ناید رو در دروغ رنج مبر.
فرخی .
ز کارنامه ٔ او گر دو روی برخوانی
بخنده یاد کنی کارهای اسکندر.
فرخی .
ز کارنامه ٔتو آرم این شگفتیها
بلی ز دریا آرند لؤلؤ شهوار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 281).
در این دنیای فریبنده ٔ مردم خوار چندانی بمانم که کارنامه ٔ این خاندان بزرگ را برانم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). و کارنامه ٔ دولت به ذکر محاسن او جمال گرفت . (کلیله و دمنه ).
دل او برده بارنامه ٔ ابر
کف او کرده کارنامه ٔجود.
انوری .
در دست تو کارنامه ٔ جود
با جاه تو بارنامه ٔ جم .
انوری .
نو کن روش را داستان ، بشکن طلسم باستان
هم روزنامه ٔ این بخوان هم کارنامه ٔآن بدر.
اثیراخسیکتی .
میان بره و گرگ آن زمان بدانی فرق
که کارنامه ٔ این گله از شبان شنوی .
اوحدی .
شطری ز کارخانه ٔ تو حکم کاینات
سطری ز کارنامه ٔ تو علم کن فکان .
خواجوی کرمانی .
|| کار و هنر و صنعتی را گویند که کم کسی تواند کرد. (برهان ). تحقیق آن است که این لفظ در اصل بمعنی صنعت نقاشی است بعد از آن بمجاز در صنعت های دیگرنیز استعمال کرده شده . (سراج اللغات ). شاید در زمان مؤلف ِ سراج ، کارنامه بمعنی کار نقاشی و صنعتگر استعمال میشده اکنون متروک است . (فرهنگ نظام ). مرقع تصاویر که نقاش برای اظهار کمال خود تیار سازد. (غیاث ).نمونه و نقشه و مرقع تصاویر. (ناظم الاطباء). پرده ٔ نقاشی :
برشک مجلس او کارنامه ٔ مانی
برشک محفل او بارنامه ٔ ارتنگ .
فرخی .
نگاه کن که به نوروز چون شده ست جهان
چو کارنامه ٔ مانی در آبگون قرطاس .
منوچهری .
بدرج خطش چون بنگرد خرد گوید
که کارنامه ٔ مانی است نه گمان ، بیقین .
سوزنی .
نقش این کارنامه ٔ ابدی
در تو بستم بطالع رصدی .
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 32).
گرچه آن کارنامه راه زدش
شادمانی شد از یکی بصدش .
نظامی (ایضاً هفت پیکر ص 79).
ز آنکه در کارنامه ٔ سمنار
دید در شرح هفت پیکر کار.
نظامی (ایضاًهفت پیکر ص 143).
|| آن است که از کسی کاری بدان خوبی سرانجام یابد که از کسی یا دیگری نتواند شد. (آنندراج ). کار و هنری که کمتر اشخاص میتوانند. صنعه :
خوش کارنامه ای است که آمد بروی کار
این کار از تو آید و مردان چنین کنند.
(از آنندراج ).
یک شمه گر بکار برم شرح دوریت
هر نامه کارنامه ٔ بال کبوتراست .
محسن تأثیر (از آنندراج ).
|| اعلان . دستکار. رجوع به دستکار شود. || جواز. (محمودبن عمر). || کتاب قوانین ریاست و عدالت که آن را کتاب آئین و دستورالعمل نیز گویند. (غیاث ). || قصد و اراده . (ناظم الاطباء).
کارنامه . [ م َ / م ِ] (اِخ ) در سیرت انوشیروان ، نام کتابی ایرانی که آن را در قدیم به عربی ترجمه کرده اند. (ابن الندیم ).
فرهنگ عمید
۱. ورقه یا دفترچه ای که در آن شرح کارکرد کارگر یا نمرات دانش آموز یا دانشجو نوشته می شود.
۲. تاریخ و شرح حال شخص، کتابی شامل سرگذشت و شرح اعمال فرد.
۲. تاریخ و شرح حال شخص، کتابی شامل سرگذشت و شرح اعمال فرد.
دانشنامه عمومی
کارنامه یا کارنامه تحصیلی به گزارشی از ریزنمرات بدست آمده از سوی یک دانش آموز در مقاطع دبستان، راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه گفته می شود.
آیین نامهٔ وزارت آموزش و پرورش ایران
برخلاف فارسی که کارنامه تنها واژه برای این مفهوم است، در زبان انگلیسی واژه های زیادی چنین مفهومی دارند. Transcript یا Permanent Record یا ساده شده اش Record واژه هاییست که در آمریکا برای کارنامه به کار می روند. در اروپا در سامانهٔ ECTS از (Transcript of Records (ToR استفاده می شود. در کانادا از Report card و در هندوستان از Marksheet بهره گرفته می شود.
در آمریکا برای نشان دادن بازده یک دانش آموز یا دانشجو یا حروف به کار می روند (مانند F, D، C, B، A که A بهترین نمره و F نشانهٔ افتادن می باشد) یا با نمرات نشان داده می شود (به این صورت که A=۹۰–۱۰۰، B=۸۰–۸۹، C=۷۰–۷۹، D=۶۰–۶۹، f=۰–۵۹).
بیشینهٔ نمرات در امتحانات آموزش و پرورش افغانستان ۱۰۰ است. با این حال بیشینه نمرات هر نیم سال تحصیلی در کارنامه دانش آموزان اعداد ۴۰ و ۶۰ است. به این ترتیب که بیشینه نمرات در نیم سال اول ۴۰ و در نیم سال دوم ۶۰ است. مجموع این دو نمره، نمره سالانه محسوب می شود و با این حساب بیشینه آن همان ۱۰۰ خواهد شد.
آیین نامهٔ وزارت آموزش و پرورش ایران
برخلاف فارسی که کارنامه تنها واژه برای این مفهوم است، در زبان انگلیسی واژه های زیادی چنین مفهومی دارند. Transcript یا Permanent Record یا ساده شده اش Record واژه هاییست که در آمریکا برای کارنامه به کار می روند. در اروپا در سامانهٔ ECTS از (Transcript of Records (ToR استفاده می شود. در کانادا از Report card و در هندوستان از Marksheet بهره گرفته می شود.
در آمریکا برای نشان دادن بازده یک دانش آموز یا دانشجو یا حروف به کار می روند (مانند F, D، C, B، A که A بهترین نمره و F نشانهٔ افتادن می باشد) یا با نمرات نشان داده می شود (به این صورت که A=۹۰–۱۰۰، B=۸۰–۸۹، C=۷۰–۷۹، D=۶۰–۶۹، f=۰–۵۹).
بیشینهٔ نمرات در امتحانات آموزش و پرورش افغانستان ۱۰۰ است. با این حال بیشینه نمرات هر نیم سال تحصیلی در کارنامه دانش آموزان اعداد ۴۰ و ۶۰ است. به این ترتیب که بیشینه نمرات در نیم سال اول ۴۰ و در نیم سال دوم ۶۰ است. مجموع این دو نمره، نمره سالانه محسوب می شود و با این حساب بیشینه آن همان ۱۰۰ خواهد شد.
wiki: ایران منتشر می کرد. این مجله پس از ۴۹ شماره با حکم شورای نظارت بر مطبوعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ۲۴ اسفند ۱۳۸۳ توقیف شد.
گفتگوی دویچ وله با حافظ موسوی
نگار اسکندرفر (سلطانی) مجوز انتشار کارنامه را در سال ۱۳۷۶ از وزارت ارشاد دریافت کرد. نخستین شماره آن در پاییز ۱۳۷۷ آماده انتشار بود، اما وقوع قتل های زنجیره ای باعث شد تا انتشار آن به سال بعد موکول شود. بدین ترتیب شماره نخست کارنامه در تاریخ خرداد ۱۳۷۸ با سردبیری هوشنگ گلشیری منتشر شد. گلشیری تا زمان مرگ در سال ۱۳۷۹ عهده دار این سمت بود. پس از مرگ گلشیری یک شماره کارنامه با سردبیری نگار اسکندرفر (مدیر موسسه کارنامه) منتشر شد. آن گاه محمود دولت آبادی شماره دوازدهم را که ویژه گلشیری بود سردبیری کرد. از آن پس تا شماره آخر این مجله زیر نظر شورای سردبیری منتشر می شد.
منوچهر آتشی دبیر شعر، عمران صلاحی، محمد محمدعلی دبیر قصه، شهریار وقفی پور دبیر مقالات و حافظ موسوی سردبیر از جمله اعضای تحریریه کارنامه بودند. سپیده زرین پناه مسئول بخش ادبیات مهاجرت و عادل هاشمی ویراستار و مسئول بخش معرفی کتاب بودند.کارنامه بخش ویژه ای از هر شماره را با عنوان "جمع خوانی" به معرفی یک چهره ی ادبی-فرهنگی داخلی یا خارجی برجسته و تحلیل آثار او اختصاص می داد.
کارنامه در کنار چاپ اشعار، داستان ها و مقالات نویسندگان داخل ایران بخش ویژه ای به نام ادبیات مهاجرت داشت که در آن آثار نویسندگان خارج از کشور را چاپ می کرد.
گفتگوی دویچ وله با حافظ موسوی
نگار اسکندرفر (سلطانی) مجوز انتشار کارنامه را در سال ۱۳۷۶ از وزارت ارشاد دریافت کرد. نخستین شماره آن در پاییز ۱۳۷۷ آماده انتشار بود، اما وقوع قتل های زنجیره ای باعث شد تا انتشار آن به سال بعد موکول شود. بدین ترتیب شماره نخست کارنامه در تاریخ خرداد ۱۳۷۸ با سردبیری هوشنگ گلشیری منتشر شد. گلشیری تا زمان مرگ در سال ۱۳۷۹ عهده دار این سمت بود. پس از مرگ گلشیری یک شماره کارنامه با سردبیری نگار اسکندرفر (مدیر موسسه کارنامه) منتشر شد. آن گاه محمود دولت آبادی شماره دوازدهم را که ویژه گلشیری بود سردبیری کرد. از آن پس تا شماره آخر این مجله زیر نظر شورای سردبیری منتشر می شد.
منوچهر آتشی دبیر شعر، عمران صلاحی، محمد محمدعلی دبیر قصه، شهریار وقفی پور دبیر مقالات و حافظ موسوی سردبیر از جمله اعضای تحریریه کارنامه بودند. سپیده زرین پناه مسئول بخش ادبیات مهاجرت و عادل هاشمی ویراستار و مسئول بخش معرفی کتاب بودند.کارنامه بخش ویژه ای از هر شماره را با عنوان "جمع خوانی" به معرفی یک چهره ی ادبی-فرهنگی داخلی یا خارجی برجسته و تحلیل آثار او اختصاص می داد.
کارنامه در کنار چاپ اشعار، داستان ها و مقالات نویسندگان داخل ایران بخش ویژه ای به نام ادبیات مهاجرت داشت که در آن آثار نویسندگان خارج از کشور را چاپ می کرد.
wiki: کارنامه (ماهنامه)
پیشنهاد کاربران
certificate
Report card
نوشته ای است که نتیجه ی کار های هر فرد در آن می آید
کلمات دیگر: