صفحه اصلی
فرتوتی
مترادف فرتوتی
: ازکارافتادگی، فرسودگی، کهنسالی، کهولت
متضاد فرتوتی
: جوانی
بستن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
فارسی به انگلیسی
declension
,
decrepitude
,
dotage
,
second childhood
,
senility
decrepitude
مترادف و متضاد
infirmity
(اسم)
ضعف، ناتوانی، فرتوتی، بی اساسی
decrepitude
(اسم)
شکستگی، حالت ضعف و ناتوانی، فرتوتی
ازکارافتادگی، فرسودگی، کهنسالی، کهولت ≠ جوانی
فرهنگ فارسی
پیری و خرافت
لغت نامه دهخدا
فرتوتی. [ ف َ ] ( حامص )پیری و خرافت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فرتوت شود.
فرهنگ عمید
پیری و ازکارافتادگی.
کلمات دیگر: