کلمه جو
صفحه اصلی

قاش


مترادف قاش : برش، ترک، قاچ، کرج، لزگه، لغزه

فارسی به انگلیسی

slice


فارسی به عربی

شریحة

مترادف و متضاد

slice (اسم)
برش، باریکه، تکه، لقمه، قاش، گوه، خلال، قاچ، مرهم کش

sliver (اسم)
خرده، قاش، تراشه، تکه باریک، ته جاروب، فتیله نخ

cantle (اسم)
گوشه، تکه، قاش

plug (اسم)
در، سر، قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری

برش، ترک، قاچ، کرج، لزگه، لغزه


فرهنگ فارسی

( اسم ) قسمت جلو زین اسب که از چوب شاخ یا فلز سازند . یا قاچ زین . پیش زین کوهه پیشین زین .
رسن کشتن و این لغت عراقی است

فرهنگ معین

قاش (ص مر. ق مر. ) پاره پاره ، قطعه قطعه .

لغت نامه دهخدا

قاش . (اِخ ) قصبه و مرکز بخشی است در افغانستان در جانب شرق سیستان و 275هزارگزی مغرب رودخانه ٔ هیرمند در ساحل چپ نهر قاشرود از توابع هیرمند. (از قاموس الاعلام ترکی ).


قاش. ( ترکی ، اِ )برشی از خربوزه. ( منتهی الارب ). قاچ. || ریزه. پاره. قطعه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به قاچ شود.

قاش. ( ترکی ، اِ ) قسمت جلو زین اسب که از چوب یا شاخ یا فلز سازند. قاش زین ، قاچ زین ( کاتب ). کوهه زین. قرپوش.
- امثال :
قاش زین را بگیر زمین نخوری ، اسب سواری پیشکشت .
|| ابرو. ( غیاث ).

قاش. ( ع اِ ) معرب قسی ، پولی که نقره آن پست و سخت باشد. ( المعرب جوالیقی ص 257 ). احمد محمد شاکر در حاشیه گوید: تعریب کلمه خطا است و درست این است که قاش از قسوه به معنی سختی گرفته شده است. ( حاشیه المعرب ص 257 ). رجوع به قاشی شود.

قاش. ( ع اِ ) نوعی ماهی در رود نیل که پوزه بسیار دراز شبیه به نوک مرغ دارد و ماهی پرگوشت و خوش طعمی است. ( دزی ج 2 ص 295 ).

قاش. ( اِخ ) قصبه و مرکز بخشی است در افغانستان در جانب شرق سیستان و 275هزارگزی مغرب رودخانه هیرمند در ساحل چپ نهر قاشرود از توابع هیرمند. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

قاش. ( اِخ ) قصبه ای است در ترکیه در ولایت قونیه در سنجاغ تکه و در 62هزارگزی انطاکیه واقع است. بخش قاش ناحیه مثلثی شکلی است که در منتهای جنوب غربی ولایت مزبور قرار دارد و از شمال شرق به بخش المالی همان ولایت و از غرب به ولایت آیدین از سنجاغ من تشاء و از جنوب به دریای سفید محدود است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

قأش. [ ق َءْش ْ ] ( ع اِ ) رسن کشتی ، و این لغت عراقی است. ( منتهی الارب ).

قاش . (اِخ ) قصبه ای است در ترکیه در ولایت قونیه در سنجاغ تکه و در 62هزارگزی انطاکیه واقع است . بخش قاش ناحیه ٔ مثلثی شکلی است که در منتهای جنوب غربی ولایت مزبور قرار دارد و از شمال شرق به بخش المالی همان ولایت و از غرب به ولایت آیدین از سنجاغ من تشاء و از جنوب به دریای سفید محدود است . (از قاموس الاعلام ترکی ).


قاش . (ترکی ، اِ) قسمت جلو زین اسب که از چوب یا شاخ یا فلز سازند. قاش زین ، قاچ زین (کاتب ). کوهه ٔ زین . قرپوش .
- امثال :
قاش زین را بگیر زمین نخوری ، اسب سواری پیشکشت .
|| ابرو. (غیاث ).


قاش . (ترکی ، اِ)برشی از خربوزه . (منتهی الارب ). قاچ . || ریزه . پاره . قطعه . (ناظم الاطباء). رجوع به قاچ شود.


قاش . (ع اِ) معرب قسی ، پولی که نقره ٔ آن پست و سخت باشد. (المعرب جوالیقی ص 257). احمد محمد شاکر در حاشیه گوید: تعریب کلمه خطا است و درست این است که قاش از قسوه به معنی سختی گرفته شده است . (حاشیه ٔ المعرب ص 257). رجوع به قاشی شود.


قاش . (ع اِ) نوعی ماهی در رود نیل که پوزه ٔ بسیار دراز شبیه به نوک مرغ دارد و ماهی پرگوشت و خوش طعمی است . (دزی ج 2 ص 295).


فرهنگ عمید

= قاچ

قاچ#NAME?


دانشنامه عمومی

جایی که گوسفندان را درفصل کوچ عشایر دران نگهداری میکنند


گویش مازنی

/ghaash/ قاش

قاش


واژه نامه بختیاریکا

قاچ
محل نگهداری گوسفندان

جدول کلمات

برآمدگی جلو زین اسب

پیشنهاد کاربران

قاش ب کرمانی یعنی بخش ابتدایی باسن
و معنی دیگ یعنی لوس و پیله کردن

در گو یش یزدی یعنی قاچ

قاش : قاچ

در گویش لری قاش یعنی قاچ .

قاش در زبان ترکی نگین انگشتر میباشد و قسمت جلوی زین اسب را هم میگویند که مرحوم دهخدا به درستی آنرا توضیح داده

در زبان ترکی علاوه بر نگین انگشتر و جلوی زین اسب به اَبرو هم قاش میگویند

در گویش هزارگی افغانستان
قاش= ابرو
قاش قطی= ابرو پیوندی
قاش= برشی از خربزه و تربوز و یا هرچیزی که برش خوردنی باشد و قاچ شدنی و تکه تکه شدنی باشد.
قاش= به محلی نیز گفته می شود که در کمر کوه یا تپه ای به صورت سرسبزی باشد .


در گفتار لری
شکاف کوچک در هر چیزی را قاش می گویند دَر مثل جایی از بدن که بریده شده و شکاف خورده می گویند قاش شده است.

قاش در گویش بختیاری به معنای اغل یا اخور یا جایگاه نگهداری گوسفندان هم هست

در گویش بختیاری به محل نگهداری گوسفندان در بیابان قاش می گویند


کلمات دیگر: