فراگرد
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عملیة
مترادف و متضاد
عمل، سیر، روند، جریان عمل، فرایند، مراحل مختلف چیزی، پیشرفت تدریجی ومداوم، دوره عمل، فرا گرد
فرهنگ فارسی
دریای بزرگی که بر گرد عالم می گردد و به جهت احاطه بر دور کره خاک به عربی آن را محیط گویند .
لغت نامه دهخدا
فراگرد. [ ف َ گ َ ] ( اِخ ) دریای بزرگی که بر گرد عالم میگردد و به جهت احاطه بر دور کره خاک به عربی آن رامحیط گویند و مملکت چین قریب به آن دریاست. ( انجمن آرا ). منظور مؤلف انجمن آرا روشن نیست و این نام درمأخذ دیگری دیده نشد. گمان میرود که این مطالب مبتنی بر بی خبری مؤلف مزبور از جغرافیای عالم است و وی اقیانوس هند را محیط بر خشکی های عالم دانسته است.
دانشنامه عمومی
تغییر به سوی هدف با استفاده از ساز و کار بازخور را فراگرد گویند. هر فراگرد دارای هدف، ساختار و نتیجه است.
تغییر ممتد در طول زمان.
فرهنگستان زبان و ادب
{roamer} [مهندسی مخابرات] شخصی که از محدودۀ اشتراک خود خارج شود و از خدمات تلفن همراه شبکه ای دیگر استفاده کند
پیشنهاد کاربران
فراگرد عبارت از جریان عمل و یا طریقه انجام دادن کاری را گویند که در انگلیسی process داریم
فَراگَرد -
فرا ( پیشوند ) ، گرد ( مصدر گشتن یا گردیدن ) - واژه ای مشتق -
روند، رویداد، سیاق، اسلوب، نَسَق، روش، شیوه، مِنوال، نَمَط،
رِوال، طریقه، نَحو، طرز - مراحل کار، جریان، فرایند ( Process ) -
رویکرد، بینش، نگرش، رهیافت! - نوع، هنجار
فرا ( پیشوند ) ، گرد ( مصدر گشتن یا گردیدن ) - واژه ای مشتق -
روند، رویداد، سیاق، اسلوب، نَسَق، روش، شیوه، مِنوال، نَمَط،
رِوال، طریقه، نَحو، طرز - مراحل کار، جریان، فرایند ( Process ) -
رویکرد، بینش، نگرش، رهیافت! - نوع، هنجار
فَراگرد. ا. فَراشُد، فَرایند، فَراروند، روند، روانه، رویداد، پویش، عمل، جریان، مرحله، شیوه. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Process می باشد که سرچشمهٌ آن واژهٌ باستانی و جدیدِ فرانسویِ Procès است که خود بر گرفته شده است از کلمهٌ لاتینیِ Processus.
ب. ( مخابرات ) شخصی که از محدودهٌ اشتراک خود خارج شود و از خدمات تلفنِ همراه ( "موبایل" ) شبکه ای دیگر استفاده کند. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Roamer می باشد.
ب. ( مخابرات ) شخصی که از محدودهٌ اشتراک خود خارج شود و از خدمات تلفنِ همراه ( "موبایل" ) شبکه ای دیگر استفاده کند. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Roamer می باشد.
کلمات دیگر: