کلمه جو
صفحه اصلی

فرازیدن

فارسی به انگلیسی

arise, ascend, climb, dominate, elevate, overlook, overtop, soar

arise, ascend, climb, dominate, elevate, overlook, overtop, rise, soar, top


فارسی به عربی

اصعد

مترادف و متضاد

ascend (فعل)
بلند شدن، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، جلوس کردن بر

فرهنگ فارسی

۱ - بلند ساختنافراشتن ۲ - آراستن زیب دادن ۳ - گشودن باز کردن ( در و مانند آن ) مقابل بستن ۴ - بستن مسدود کردن ( در و مانند آن ) بند کردن مقابل گشودن ۵ - وصل کردن .

فرهنگ معین

(فَ دَ ) (مص م . ) ۱ - افراشتن . ۲ - آراستن . ۳ - گشودن . ۴ - بستن .

لغت نامه دهخدا

فرازیدن. [ ف َ دَ ] ( مص ) بند کردن. ضد گشادن. ( آنندراج ). وصل کردن. ( برهان ذیل کلمه فراز ). || بالا بردن. افراشتن. فراختن :
ز گرد سواران و از یوز و باز
فرازیدن نیزه های دراز.
فردوسی.
دل خویش و کف خویش و رخ خویش و سر خویش
بزدای و بگشای و بفروز و بفراز.
منوچهری.
- برفرازیدن ؛ بالا بردن. افراشتن :
طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش بآسمان برفرازیده بود.
فردوسی.
- سر فرازیدن ؛ سرفرازی نمودن. به خود بالیدن :
روی بین و زلف جوی و خال خار و خط ببوی
کف گشای و دل فروز و جان ربای و سر فراز.
منوچهری ( دیوان ص 44 ).
می و قمار و لواطه به طریق سه امام
مر تو را هر سه حلال است هلا سر بفراز.
ناصرخسرو.
رجوع به فراز شود.

فرهنگ عمید

۱. = افراشتن
۲. گشودن، باز کردن.
۳. بستن.


کلمات دیگر: