مترادف فدایی : برخی، جان نثار، فدوی، قربانی، عاشق
برابر پارسی : جانباز، جانسپار، پیشمرگ، ازخودگذشته
devotee
devotee, zealot
پارتيزان , جنگجوي غير نظامي , ستيزگر , اهل نزاع وکشمکش , جنگ طلب
برخی، جاننثار، فدوی، قربانی
عاشق
۱. برخی، جاننثار، فدوی، قربانی
۲. عاشق
فدائی . [ ف َ ] (اِخ ) استرآبادی (یا تبریزی ). رجوع به فدائی تبریزی شود.
(مجالس النفائس چ حکمت ص 87).
فدائی . [ ف َ ] (اِخ ) تهرانی اسمش محمودبیگ از ایل تکلو است . لباس فقر پوشید و به اصفهان مهاجرت کرد و در آنجا نزد افورلوخان ماند. نصرآبادی شعر او را آورده است . (الذریعه ج 9 ص 815).
فدائی . [ ف َ ] (اِخ ) طهرانی . رجوع به فدائی تهرانی شود.
(از آتشکده چ زوار ص 414).
فدائی . [ ف َ ] (اِخ ) یزدی ، اسمش سیدیحیی پسر میرزا محمدعلی وامق بن سیدمحمدباقر طباطبائی ، از جانب مادر یزدی بود. وفاتش به سال 1355 هَ . ق . اتفاق افتاد. تذکره ٔ میکده را که تألیف پدرش بود، بخط خود نوشته و پایان این استنساخ سال 1262 هَ . ق . است . (الذریعه ج 9 ص 816).
فدائی . [ ف ِ / ف َ ] (اِخ ) لقب گروهی از پیروان حسن صباح . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به اسماعیلیه شود.
سعدی .