مترادف فخر : افتخار، بالندگی، تفاخر، سرافرازی، غرور، مباهات، ناز، نازش، نازیدن
برابر پارسی : بالیدن، پالیدن، نازیدن
glory
honour, pride
(تلفظ: faxr) (عربی) سربلندی ، سرافرازی ، افتخار ؛ (در قدیم) مایهی سربلندی ، مایهی نازش ؛ (در قدیم) بزرگ منشی ، بزرگی .
افتخار، بالندگی، تفاخر، سرافرازی، غرور، مباهات، ناز، نازش، نازیدن
فخر. [ ف َ ] (اِخ ) (امام ...) رجوع به فخر رازی شود.
(از مجالس النفائس چ حکمت ص 401).
فخر. [ ف َ خ َ ] (ع مص ) ننگ داشتن . (منتهی الارب ). انف . (اقرب الموارد).
فردوسی .
اسدی .
خاقانی .
ناصرخسرو.
۱. افتخار؛ سربلندی.
۲. (اسم) [قدیمی] مایۀ افتخار و نازش: ◻︎ خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی / که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم (سعدی۲: ۵۰۳).
۳. [قدیمی] بزرگمنشی.
〈 فخر کردن: (مصدر لازم) اظهار سرفرازی و سربلندی کردن؛ مباهات کردن؛ نازیدن.