کلمه جو
صفحه اصلی

فرفره

فارسی به انگلیسی

gyration, pinwheel, top, whirligig

top, whirligig


فارسی به عربی

حفلة , دورة

مترادف و متضاد

top (اسم)
اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی

whirligig (اسم)
چرخک، فرفره، تصور واهی، فرموک، گرش

gig (اسم)
شوخی، نیزه، فرفره، هر چیز چرخنده، نوعی کرجی پارویی یابادبانی، ادم غریب، قایق پارویی سریع السیر، پستان مصنوعی، درشکه تک اسبه که دو چرخ دارد، چیز غریب و خنده دار

spinner (اسم)
فرفره، عنکبوتی که تار میتند، ریسنده، نخ ریس، نختاب، کارگر یا ماشین نخ ریسی

فرهنگ فارسی

هرچیزسبک وپره دارکه بقوه باددورخودبچرخد، بادفر، فرفروک هم گفته اند
۱ - کاغذ پاره ای که بر سر چوبی تعبیه کنند و کودکان بدست گرفته رو به باد ایستند تا باد آن را به گردش در آورد .
بانگ و فریاد کردن کسی . یا دریدن گرگ گوسپند را .

← چرخنده


فرهنگ معین

(فِ فِ رِ )(اِ. )هر چیز سبک و پردار که توسط باد دور خود بچرخد،بادفر و فرفروک نیز گفته اند.

لغت نامه دهخدا

( فرفرة ) فرفرة. [ ف َ ف َ رَ ]( ع مص ) بانگ و فریاد کردن کسی. ( منتهی الارب ). || دریدن گرگ گوسپند را. ( اقرب الموارد ). || آمیختن سخن را و فزودن. || شکستن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بریدن. ( منتهی الارب ). || جنبانیدن چیزی را. || فشاندن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دررسیدن ناموس کسی را و دریدن. ( منتهی الارب ). فرفر زید عَمْراً؛ نال منه و خرق عرضه. ( اقرب الموارد ). || افشاندن شتر اندام را. || گام نزدیک نهادن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سبک گشتن. || چست گردیدن. || به کام لگام دندان زدن اسب و سر جنبانیدن. || جنبانیدن اسب لگام را تا سر خود از آن به درآورد. ( اقرب الموارد ). || مرکب فرفار ساختن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرفره.[ ف َ ف َ / ف ِ ف ِ رَ / رِ ] ( اِ ) فرفر که زود و تعجیل و شتاب در کارها و گفته ها و نوشته ها باشد. || چرمی مدور که اطفال ریسمانی در آن گذارند و درکشاکش آورند. ( برهان ). هر بازیچه که با کشیدن یا به کمک باد بچرخد. ( یادداشت به خط مؤلف ) :
با بی قرار دهر مجوی ای پسر قرار
عمرت مده به باد به افسون و فرفره.
ناصرخسرو.
رجوع به فرفر و فرفروک شود. || بادزن را نیز گویند. || کاغذپاره ای را هم گفته اند که طفلان بر چوبی تعبیه کنند و به دست گیرند و رو به باد بایستند تا باد آن را به گردش درآورد. ( برهان ).

فرفره .[ ف َ ف َ / ف ِ ف ِ رَ / رِ ] (اِ) فرفر که زود و تعجیل و شتاب در کارها و گفته ها و نوشته ها باشد. || چرمی مدور که اطفال ریسمانی در آن گذارند و درکشاکش آورند. (برهان ). هر بازیچه که با کشیدن یا به کمک باد بچرخد. (یادداشت به خط مؤلف ) :
با بی قرار دهر مجوی ای پسر قرار
عمرت مده به باد به افسون و فرفره .

ناصرخسرو.


رجوع به فرفر و فرفروک شود. || بادزن را نیز گویند. || کاغذپاره ای را هم گفته اند که طفلان بر چوبی تعبیه کنند و به دست گیرند و رو به باد بایستند تا باد آن را به گردش درآورد. (برهان ).

فرفرة. [ ف َ ف َ رَ ](ع مص ) بانگ و فریاد کردن کسی . (منتهی الارب ). || دریدن گرگ گوسپند را. (اقرب الموارد). || آمیختن سخن را و فزودن . || شکستن چیزی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بریدن . (منتهی الارب ). || جنبانیدن چیزی را. || فشاندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دررسیدن ناموس کسی را و دریدن . (منتهی الارب ). فرفر زید عَمْراً؛ نال منه و خرق عرضه . (اقرب الموارد). || افشاندن شتر اندام را. || گام نزدیک نهادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سبک گشتن . || چست گردیدن . || به کام لگام دندان زدن اسب و سر جنبانیدن . || جنبانیدن اسب لگام را تا سر خود از آن به درآورد. (اقرب الموارد). || مرکب فرفار ساختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، بادفر: با بی قرار دهر مجوی ای پسر قرار / عمرت مده به باد به افسون و فرفره (ناصرخسرو۱: ۴۳۰ ).

دانشنامه عمومی

فرفره اسباب بازی ای است که می تواند با حفظ تعادل روی یک نقطه حول یک محور بچرخد. فرفره انواع گوناگونی دارد که فرفره چوبی و فرفره کاغذی از همه مشهورتر است.فرفره کاغذی از یک کاغذ چهارگوش که از قطرها بریده و تا شده تشکیل شده است. این کاغذ با سوزن ته گرد به چوبی متصل شده و با دویدن و یا دمیدن کودک شروع به چرخش می کند. در ایران به خاطر این استفاده ویژه از سوزن ته گرد، به نام سوزن فرفره نیز مشهور است.
ساده ترین حالت، چرخاندن با انگشتان دست است. در برخی دیگر از فنر فشرده شده یا ریسمان برای چرخاندن اولیه استفاده می شود. این اسباب بازی یکی از قدیمی ترین وسایل بازی در جهان است.
فرفره برای چرخش از خاصیت ژیروسکوپ استفاده می کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{top} [فیزیک] ← چرخنده

گویش مازنی

/fer fere/ فرفره – وسیله ای برای کلاف کردن نخ - دستگاهی که دانه های پنبه را از آن جدا کنند

۱فرفره – وسیله ای برای کلاف کردن نخ ۲دستگاهی که دانه های ...


جدول کلمات

بادزن

پیشنهاد کاربران

فرفره از نظر کارکرد دو نوع است: نوع اول که از کاغذ رنکی یا ساده به صورت پره دار درست شده و با وزش باد، حول یک سنجاق ته گرد یا میخ نازک می چرخد و نوع دوم به شکل مخروط از چوب یا پلاستیک خشک ساخته می شود . نوع چوبی آن دارای نوک فلزی است و با پیچاندن طنابی نازک بر دور آن و با کشیدن طناب و رها کردن فرفره بر روی زمین می چرخد. نوع پلاستیکی آن تو خالی است و یک محور در داخل خود دارد که طناب دور آن می پیچد و با کشیدن طناب و رها شدن فرفره روی زمین می چرخد و نوک فلزی ندارد.
فرفره چوبی به ترکی، " مازالاق " و در خسروشاه آذربایجان " مازاراق " ( با تلفظ مازاراخ ) نامیده می شود. فرفره های غیرچوبی و کاغذی و . . . را معمولاً " فیرفیرا " می گویند
در خسروشاه به مازاراق هایی که دارای نوک تیز فلزی و جنس چوبی محکم است، " قارقا میل " و به مازاراق هایی که نوک فلزی تیزی ندارند و چوبشان چندان محکم نیست و بزودی زخمی شده یا شکسته می شوند، " دوگمه میل " گفته می شود.
دو نوع مازاراق بازی در خسروشاه وجود داشته است:
1 - موشاموش: در زمین خاکی سفت دایره ای می کشیدند یک نفر به قید قرعه مازاراق خود را وسط دایره می گذاشت بچه های دیگر به نوبت مازاراق خود را در داخل دایره به چرخش در می آوردند و لازم بود مازاراق را در حال چرخش به کف دست خود هدایت کرده و سپس با مازاراق وسط دایر برخورد می داد و پس از برخورد نیز لازم بود مازاراق حد اقل برای لحظه ای بچرخد.
2 - قاققیدی: مانند بازی نوع اول است ولی در این نوع بازی لازم است هر یک از بازی کنان حین چرخاندن مازاراق ابتدا مازاراق شان با مازاراق وسط دایره برخورد و زخمی به آن وارد می کرد و در ادامه روی زمین می چرخید. در این نوع بازی اتفاق می افتاد که مازاراق روی زمین در اثر برخورد مازاراق های دیگر دو قسمت می شد.
بعضی از کودکان در مازاراق های خود سوراخ هایی ایجاد می کردند که هنگام چرخش مازاراق مانند سوت عمل می کرد و تولید صدا می نمود.

انواع فرفره :
1. کاغذی
2. چوبی
3. بی قراری

فِرفِرو/ در گویش شهرستان بهاباد به فرفره گفته می شود. اصطلاح ( مثل فرفرو ) برای ویژگی فردی بکار می رود که کار یا کارها را به سرعت انجام می دهد و خیلی فرز و تند است.

فرفره ترکی است و از مصدر "فیریلداماق" به معنی چرخیدن.
تلفظ درست تر هم فیرفیرا هست


کلمات دیگر: