کلمه جو
صفحه اصلی

فراهمی

فارسی به انگلیسی

preparedness, provision

فارسی به عربی

توفر

مترادف و متضاد

availability (اسم)
دسترسی، دسترس پذیری، فراهمی، قابلیت استفاده، چیز مفید و سودمند، شخص مفید

فرهنگ فارسی

جمعیت . خلاف پراکندگی

لغت نامه دهخدا

فراهمی. [ ف َ هََ ] ( حامص مرکب ) جمعیت. خلاف پراکندگی. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فراهم شود.


کلمات دیگر: