کارتنه
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
حشرة , عنکبوت
مترادف و متضاد
عنکبوت، خون اشام، کارتنه، کارتنک
حشره، کرم خوراک، کرم ریز، کارتنه، جمنده
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - عنکبوت : [ زدام کار تنه چون مگس فرار کند فضای روزی او بسته راه پروازش ] . ( رکن بکرانی ) ۲ - نسج عنکبوت کار تنک .
عنکبوت دیو پای
عنکبوت دیو پای
لغت نامه دهخدا
کارتنه. [ ت َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) عنکبوت. ( ترجمان القرآن ). کارتن. کارتنک. ( برهان ). تنند. ( رودکی ص 1170 ). تننده. دیوپای. ( رودکی ص 1296 ). جولا. کره تن. کروتنه. ( برهان قاطع چ معین حاشیه لغت کارتنه ) :
ز دام کارتنه چون مگس فرار کند
فضای روزی او بسته راه پروازش.
ز دام کارتنه چون مگس فرار کند
فضای روزی او بسته راه پروازش.
رکن بکرانی.
|| در جهانگیری آمده که شملیز را گویند و آن را شنبلیت نیز خوانند و بتازی حلبه گویند. ( انجمن آرای ناصری ). شنبلید. شنبلیله. رجوع به شنبلیله شود.کلمات دیگر: