کلمه جو
صفحه اصلی

فدا


مترادف فدا : برخی، سربها، قربان، قربانی، نثار

فارسی به انگلیسی

ransom, redemption, sacrifice

مترادف و متضاد

ransom (اسم)
خون بها، فدیه، فدا، جزیه

redemption (اسم)
رستگاری، خلاصی، فدا، بازخرید، خریداری و ازاد سازی

sacrifice (اسم)
قربانی، فدیه، فدا، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی

برخی، سربها، قربان، قربانی، نثار


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) دادن پولی یا چیزی برای نجات خویشتن یا دیگری ۲ - ( اسم ) آنچه که اسیران برای نجات خود دهند سربها .
اردستانی . نامش میرزا سعید از سادات حسینی و از احفاد حکیم الملک بانی مدرسه نیم آورد اصفهان و مولدش اردستان و موطنش اصفهان بود .

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . فداء ] ۱ - (اِ. ) آن چه که نثار می شود. ۲ - (مص ل . ) مالی یا چیزی را برای رهایی خود یا دیگری دادن . ۳ - (اِ. ) سربها، آن چه اسیران برای رهایی خود دهند.

لغت نامه دهخدا

فدا. [ ف ِ / ف َ ] ( از ع ، اِ ) در تداول فارسی ، بجای فداء. رجوع به فداء شود. || چیزی که از آن درگذرند و در راه مقصود واگذارند، و در این معنی در ادب پارسی بیشتر به حالت اضافه به کار رود :
فدای تو دارم تن و جان خویش
نخواهم سر و تخت و فرمان خویش.
فردوسی.
فدای آن قد و زلفش که گویی
فروهشته ست از شمشاد شمشاد.
لبیبی ( از صحاح الفرس ).
جان خاقانی فدای روی جان افروز توست
گرچه خصم اوست جانان یار جانان جان تو.
خاقانی.
باک مدار سعدیا گر به فدا رود سری
هر که به معظمی رسد ترک دهد محقری.
سعدی.
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز.
حافظ.

فدا. [ ف َ ] ( اِخ ) اردستانی ، نامش میرزا سعید. از سادات حسینی و از احفاد حکیم الملک بانی مدرسه نیم آورد اصفهان و مولدش اردستان و موطنش اصفهان بود. سیدی جلیل القدر، ادیب و کریم بود و محمد شاه قاجار با او نظر لطف داشت.طبع خوش و اشعار دلکش داشته است. ( از مجمع الفصحاء ج 2 ص 383 ). ( از الذریعه ج 9 ص 814 از مدایح معتمدیة ).

فدا. [ ف َ ] (اِخ ) اردستانی ، نامش میرزا سعید. از سادات حسینی و از احفاد حکیم الملک بانی مدرسه ٔ نیم آورد اصفهان و مولدش اردستان و موطنش اصفهان بود. سیدی جلیل القدر، ادیب و کریم بود و محمد شاه قاجار با او نظر لطف داشت .طبع خوش و اشعار دلکش داشته است . (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 383). (از الذریعه ج 9 ص 814 از مدایح معتمدیة).


فدا. [ ف ِ / ف َ ] (از ع ، اِ) در تداول فارسی ، بجای فداء. رجوع به فداء شود. || چیزی که از آن درگذرند و در راه مقصود واگذارند، و در این معنی در ادب پارسی بیشتر به حالت اضافه به کار رود :
فدای تو دارم تن و جان خویش
نخواهم سر و تخت و فرمان خویش .

فردوسی .


فدای آن قد و زلفش که گویی
فروهشته ست از شمشاد شمشاد.

لبیبی (از صحاح الفرس ).


جان خاقانی فدای روی جان افروز توست
گرچه خصم اوست جانان یار جانان جان تو.

خاقانی .


باک مدار سعدیا گر به فدا رود سری
هر که به معظمی رسد ترک دهد محقری .

سعدی .


فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه ٔ تقوی و خرقه ٔ پرهیز.

حافظ.



فرهنگ عمید

۱. چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرف نظر می کنند: فدای پیرهن چاک ماهرویان باد / هزار جامهٴ تقوا و خرقهٴ پرهیز(حافظ: ۵۳۶ ).
۲. (اسم مصدر ) صرف نظر کردن از چیزی به خاطر کسی یا برای رسیدن به هدفی.
۳. (اسم ) [قدیمی] مالی که در قبال آزاد شدن اسیر پرداخت می شود، سربها، فدیه.
* فدا شدن: (مصدر لازم ) در راه کسی یا مقصودی جان خود را دادن.
* فدا کردن: (مصدر متعدی ) صرف نظر کردن از جان، مال، یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی: یار آن بُوَد که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲: ۶۳۲ ).

۱. چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرف‌نظر می‌کنند: ◻︎ فدای پیرهن چاک ماهرویان باد / هزار جامهٴ تقوا و خرقهٴ پرهیز(حافظ: ۵۳۶).
۲. (اسم مصدر) صرف‌نظر کردن از چیزی به‌خاطر کسی یا برای رسیدن به هدفی.
۳. (اسم) [قدیمی] مالی که در قبال آزاد شدن اسیر پرداخت می‌شود؛ سربها؛ فدیه.
⟨ فدا شدن: (مصدر لازم) در راه کسی یا مقصودی جان خود را دادن.
⟨ فدا کردن: (مصدر متعدی) صرف‌نظر کردن از جان، مال، یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی: ◻︎ یار آن بُوَد که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲: ۶۳۲).


دانشنامه عمومی

فدا (فیلم). فدا (به هندی: Fida) فیلمی محصول سال ۲۰۰۴ و به کارگردانی کن غوش است. در این فیلم بازیگرانی همچون فردین خان، کارینا کاپور، شاهد کاپور، کیم شارما، آخیلندرا میشرا ایفای نقش کرده اند.
۲۰ اوت ۲۰۰۴ (۲۰۰۴-08-۲۰)

جدول کلمات

نثار

پیشنهاد کاربران

ایثار ؛از خود گذشتگی

واژه فدا ( فد=نثار ) در اوستایی کهن به شکل vīdبه معنای قربانی کردن نثار دهش به رایگان وقف ثبت شده است. عرب از واژه ایرانی فد ریشه فرضی فِداء را ستانده و سپس واژگان جعلی افِداء مفتد افتداء مفدی فدیه متفادی را به دست آورده است. واژه فدوی ( چون ساروی=اهل ساری ) به معنای فدایی جان نثار است. در ارمنستان از افزودن پیشوند ن=فرود به وید - ود واژه nver նվեր به معنای هدیه را ساخته اند. از این رو میتوان به جای لغت لاتین offer به معنای پیشکش تعارف واژه نوساز آفد ( آ=پیش - به سوی فد=پیشکش ) را نشاند.

قاداوی آلیم هم ترکیش میشه

ولی کلمه خوبیه نمیشه جایگزین کرد


تو جلمه ها قشنگ جای گیری میشه

علی باقری عزیز چی بلغور میکنی آخه جعلی جعلی همه جا


یجوری ریشه یابی میکنی




یاد بازی سپاهان و نفت تهران افتادم
که خلیل زاده و عباس بوعذارو اشتباهیی گرفتن
آقا دایی گفت یدونه ر داره ؛ ) ) ) ) ) )

لطف کن منبعت رو نشون بده چرا که من در اوردی و فاقد اعتبار است


کلمات دیگر: