کلمه جو
صفحه اصلی

کارسازی


مترادف کارسازی : پرداخت، تادیه، چاره جویی، چاره گری

فارسی به انگلیسی

payment

مترادف و متضاد

پرداخت، تادیه


چاره‌جویی، چاره‌گری


۱. پرداخت، تادیه
۲. چارهجویی، چارهگری


payment (اسم)
پرداخت، پول، وجه، قسط، تادیه، کارسازی

فرهنگ معین

(حامص . ) ۱ - چاره جویی ، مشکل - گشایی . ۲ - آمادگی . ۳ - حیله گری .

لغت نامه دهخدا

کارسازی. ( حامص مرکب ) عمل کارساز. تیاری و تدارک. ( ناظم الاطباء ). تهیه اسباب :
مغنی کجائی به گلبانگ رود
بیاد آور آن خسروانی سرود
که تا وجد را کارسازی کنم
برقص آیم و خرقه بازی کنم.
حافظ.
|| آمادگی. || مهم سازی. || ظرافت. || صنعت و دستکاری. || چابکی. و چالاکی. مکر و مکاری و حیله بازی در کار. || ادا و تسلیم. || پرداخت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

١. کارگشایی.
٢. تهیه و تدارک اسباب کار.

پیشنهاد کاربران

واریز نمودن به حساب .

پرداخت، تسلیم، واریز، ادا


کلمات دیگر: