کلمه جو
صفحه اصلی

فاقد بودن

فارسی به انگلیسی

to miss, to lack

want


فارسی به عربی

حاجة , قلة

مترادف و متضاد

lack (فعل)
نداشتن، ناقص بودن، فاقد بودن، کم داشتن

want (فعل)
خواستن، نداشتن، فاقد بودن، کم داشتن، محتاج بودن، لازم داشتن، نیازمند بودن به، کسر داشتن

miss (فعل)
گم کردن، اشتباه کردن، خطا کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن

پیشنهاد کاربران

lack
نداشتن، فاقد بودن
1 ) Your daily diet should not lack fruits and vegetables.
رژیم غذایی روزانه شما نباید فاقد میوه و سبزیجات باشد
2 ) His problem was that he lacked a variety of talents.
مشکلش این بود که فاقد استعدادهای مختلف بود


کلمات دیگر: