( سر بر آوریدن ) دمیدن روئیدن
سر براوریدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( سر برآوریدن ) سر برآوریدن. [ س َ ب َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) دمیدن. روئیدن :
کاسمو سر برآورید از دشت
گشت زنگارگون همه لب کشت.
کاسمو سر برآورید از دشت
گشت زنگارگون همه لب کشت.
رودکی.
کلمات دیگر: