ناله کردن . در حال فریاد بودن
فغان داشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فغان داشتن. [ ف َ ت َ ] ( مص مرکب ) ناله کردن. در حال فریاد بودن. فغان کردن :
اگر مرده مسکین زبان داشتی
بفریاد و زاری فغان داشتی.
فغان از دست زنبوری ندارد.
اگر مرده مسکین زبان داشتی
بفریاد و زاری فغان داشتی.
سعدی.
ولیکن چون عسل بشناخت سعدی فغان از دست زنبوری ندارد.
سعدی.
کلمات دیگر: