کلمه جو
صفحه اصلی

فغانی

فرهنگ فارسی

بابا فغانی شیرازی شاعر ایرانی اوایل قر. ۱٠ ه. ( ف. ۹۲۵ ه ق ./ ۱۵۱۹ م . ) . وی علاوه برشیراز مدتی در تبریز در خدمت سلطان یعقوب آق قوینلو گذرانید و اواخر عمر خود را در خراسان بعزلت سپری کرد. فغانی با ذوق و حالت بسیار و زبان ساده و مضمون جویی و نازکی افکار خود سبکی خاص در عزل آورده که در قرنهای ۱۱ و ۱۲ ه. پیروان بسیار داشت .
خویش نزدیک خواجه افضل است و طبع پاکیزه دارد .

لغت نامه دهخدا

فغانی .[ ف َ ] (اِخ ) کابلی . رجوع به فغانی میر سعید شود.


فغانی. [ ف َ ] ( ص نسبی ) منسوب به فغان. نالان. آنکه فغان کند و ناله سر دهد.

فغانی. [ ف َ ] ( اِخ ) رجوع به بابافغانی شود.

فغانی. [ ف َ ] ( اِخ ) خویش نزدیک خواجه افضل است و طبع پاکیزه دارد. این مطلع از اوست :
هرکه چون صورت چین دیده به روی تو گشاد
چشم دیگر ز تماشای تو بر هم ننهاد.
معلوم شد که خواجه میر مست که میر در این نسخه به تخلص یاد کرده ،فی الواقع ذوفنون عالم است و اشعار خوب دارد و در ماده تاریخ پیدا کردن مثل او کم است. اول فغانی تخلص میکرد. در این اوقات «ضیا» تخلص میکند. این دو بیت در تاریخ فوت میر محمد یوسف از اوست :
چون میر محمد شرف آل عبا
از دیر فنا شد بسوی دار بقا
تاریخ شهادتش رقم کرد قضا
واﷲ شهید، هو یحیی الموتی ̍.
هنر دیگرش آنکه همه دروغ بد میگویند و او نیک میگوید، قصیده ردیف «دروغ » گفته ، این مطلع آن قصیده است :
زهی جمال تو مرآت بی صفای دروغ
دلت سیاه چو آیینه از جلای دروغ.
این مطلع نیز از اوست :
مردم ز هجر و باز مرا چشم تر هنوز
یعنی نکرده ام ز تو قطعنظر هنوز.
( از مجالس النفایس میر علیشیر نوایی صص 86-87 ). فغانی از شعرای قرن نهم هجری است.

فغانی.[ ف َ ] ( اِخ ) کابلی. رجوع به فغانی میر سعید شود.

فغانی. [ ف َ ] ( اِخ ) کشمیری. معاصر نصرآبادی بوده و به هند سفری کرده است. ( از الذریعه ج 9 ص 840 ). خوش طبیعت و سخن شناس است ، غنی کشمیری تعلیم از او دارد و از کشمیر به هندوستان رفته و شعرش این است :
فتاده ایم و تو فارغ ز دستگیر ما
ببین جوانی خود، رحم کن به پیری ما.
( ازتذکره نصرآبادی ص 448 ).

فغانی. [ ف َ ] ( اِخ ) میرسعید گوید: فغانی تخلص میکند. در مجلدی و نقش بندی باوقوف است. واقعاً هنرمندی بی مثل است ، اما خیال خوش طبعی او را پریشان دارد. این مطلع از اوست :
دمی وصال تو از عمر جاودان خوشتر
بیاد وصل تو خوش بودن این زمان خوشتر.
( از مجالس النفائس تألیف میر علیشیر نوایی حکمت ص 80 ). فغانی از شعرای قرن نهم هجری است.

فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) خویش نزدیک خواجه افضل است و طبع پاکیزه دارد. این مطلع از اوست :
هرکه چون صورت چین دیده به روی تو گشاد
چشم دیگر ز تماشای تو بر هم ننهاد.
معلوم شد که خواجه میر مست که میر در این نسخه به تخلص یاد کرده ،فی الواقع ذوفنون عالم است و اشعار خوب دارد و در ماده تاریخ پیدا کردن مثل او کم است . اول فغانی تخلص میکرد. در این اوقات «ضیا» تخلص میکند. این دو بیت در تاریخ فوت میر محمد یوسف از اوست :
چون میر محمد شرف آل عبا
از دیر فنا شد بسوی دار بقا
تاریخ شهادتش رقم کرد قضا
واﷲ شهید، هو یحیی الموتی ̍.
هنر دیگرش آنکه همه دروغ بد میگویند و او نیک میگوید، قصیده ٔ ردیف «دروغ » گفته ، این مطلع آن قصیده است :
زهی جمال تو مرآت بی صفای دروغ
دلت سیاه چو آیینه از جلای دروغ .
این مطلع نیز از اوست :
مردم ز هجر و باز مرا چشم تر هنوز
یعنی نکرده ام ز تو قطعنظر هنوز.
(از مجالس النفایس میر علیشیر نوایی صص 86-87). فغانی از شعرای قرن نهم هجری است .


فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) رجوع به بابافغانی شود.


فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) کشمیری . معاصر نصرآبادی بوده و به هند سفری کرده است . (از الذریعه ج 9 ص 840). خوش طبیعت و سخن شناس است ، غنی کشمیری تعلیم از او دارد و از کشمیر به هندوستان رفته و شعرش این است :
فتاده ایم و تو فارغ ز دستگیر ما
ببین جوانی خود، رحم کن به پیری ما.

(ازتذکره ٔ نصرآبادی ص 448).



فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) میرسعید گوید: فغانی تخلص میکند. در مجلدی و نقش بندی باوقوف است . واقعاً هنرمندی بی مثل است ، اما خیال خوش طبعی او را پریشان دارد. این مطلع از اوست :
دمی وصال تو از عمر جاودان خوشتر
بیاد وصل تو خوش بودن این زمان خوشتر.
(از مجالس النفائس تألیف میر علیشیر نوایی حکمت ص 80). فغانی از شعرای قرن نهم هجری است .


فغانی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فغان . نالان . آنکه فغان کند و ناله سر دهد.



کلمات دیگر: