کلمه جو
صفحه اصلی

زهراوی

فرهنگ فارسی

ابو القاسم خلف بن عباس قرطبی اندلسی پزشک و طبیعی دان و جراح اسلامی ( ف . ۴٠٠ یا ۴۳۶ ه.ق. ) وی در قرطبه بزمان عبد الرحمن سوم طبابت میکرد. از آثار اوست التعریف لمن عجز عن التالیف (که در ۱۷۷۸ م.با ترجمه لاتینی در آکسفورد بچاپ رسیده ) (( المقاله فی عمل الید ) ) ( در جراحی ) .
علی بن سلیمان مکنی به ابو الحسن

لغت نامه دهخدا

زهراوی. [ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به زهراء قزوین. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || منسوب است به زهراء محلی در جوار قرطبه. رجوع به زهرا و زهراء شود.

زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) نام یکی از اطباء است. ( برهان ) ( آنندراج ). نام طبیبی است. ( ناظم الاطباء ). گیاه شناس وطبیبی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت آرد از جمله در کلمه «اناغالیس » و «برسیاوشان » و «خزامی » و «عقرب بحری ». ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) نام یکی از اطباست. ( برهان ). رجوع به ابوالقاسم زهراوی خلف بن عباس شود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) ابوالحسین احمدبن فارس بن زکریا... زهراوی قزوینی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به ابن فارس شود.

زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) عبدالحمید ( 1272 - 1334 هَ. ق. ). از بزرگان نهضت سیاسی سوریه و یکی از شهداء عرب در دیوان عالی بود. او روزنامه «المنیر» را منتشر کرد و بطور پنهانی آنرا توزیع می نمود و پس از چندی به مصر فرار کرد و در سال 1327 به سوریه بازگشت و در تأسیس حزب «الحریة و الاعتدال » و حزب «الائتلاف » شرکت جست. و جریده هفتگی «الحضارة» را منتشر کردو به ریاست اولین کنگره عربی در پاریس انتخاب شد، آنگاه در مجلس اعیان عثمانی عضویت یافت و سپس در دیوان عالی بمرگ محکوم گردیدو این حکم در دمشق اجرا گردید. وی از رجال علم و دین و سیاست بود. او راست : رساله «الفقه و التصوف » و کتاب «خدیجة ام المؤمنین ». ( از اعلام زرکلی ج 2 صص 479 - 480 ). رجوع به اعلام زرکلی و معجم المطبوعات شود.

زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) علی بن سلیمان ، مکنی به ابوالحسن. وی ریاضی دان بود و سپس به علم طب توجه کرد. او راست : «کتاب الارکان ». ( از عیون الاخبار ج 2 ص 40 ).

زهراوی . [ زَ ] (اِخ ) ابوالحسین احمدبن فارس بن زکریا... زهراوی قزوینی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ابن فارس شود.


زهراوی . [ زَ ] (اِخ ) عبدالحمید (1272 - 1334 هَ . ق .). از بزرگان نهضت سیاسی سوریه و یکی از شهداء عرب در دیوان عالی بود. او روزنامه ٔ «المنیر» را منتشر کرد و بطور پنهانی آنرا توزیع می نمود و پس از چندی به مصر فرار کرد و در سال 1327 به سوریه بازگشت و در تأسیس حزب «الحریة و الاعتدال » و حزب «الائتلاف » شرکت جست . و جریده ٔ هفتگی «الحضارة» را منتشر کردو به ریاست اولین کنگره ٔ عربی در پاریس انتخاب شد، آنگاه در مجلس اعیان عثمانی عضویت یافت و سپس در دیوان عالی بمرگ محکوم گردیدو این حکم در دمشق اجرا گردید. وی از رجال علم و دین و سیاست بود. او راست : رساله ٔ «الفقه و التصوف » و کتاب «خدیجة ام المؤمنین ». (از اعلام زرکلی ج 2 صص 479 - 480). رجوع به اعلام زرکلی و معجم المطبوعات شود.


زهراوی . [ زَ ] (اِخ ) علی بن سلیمان ، مکنی به ابوالحسن . وی ریاضی دان بود و سپس به علم طب توجه کرد. او راست : «کتاب الارکان ». (از عیون الاخبار ج 2 ص 40).


زهراوی . [ زَ ] (اِخ ) نام یکی از اطباء است . (برهان ) (آنندراج ). نام طبیبی است . (ناظم الاطباء). گیاه شناس وطبیبی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت آرد از جمله در کلمه ٔ «اناغالیس » و «برسیاوشان » و «خزامی » و «عقرب بحری ». (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


زهراوی . [ زَ ] (اِخ ) نام یکی از اطباست . (برهان ). رجوع به ابوالقاسم زهراوی خلف بن عباس شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


زهراوی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زهراء قزوین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || منسوب است به زهراء محلی در جوار قرطبه . رجوع به زهرا و زهراء شود.



کلمات دیگر: