و اصحاح از تورات و انجیل بمنزله سوره از قر آن است .
اصحاح
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اصحاح. [ اِ ] ( ع مص ) صاحب اهل و مواشی تندرست شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خداوند چارپای تندرست شدن. ( زوزنی ). بهبود یافتن اهل و ماشیه کسی. اصحاح قوم ؛ چنانست که به مواشی آن آفتی برسد و آنگاه برطرف شود.( قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). و گویند: لایورد الممرض علی المصح ؛ یعنی کسی که شتر او مبتلا به مرض است بر کسی که شترش سالم میباشد وارد نشود. ( از اقرب الموارد ). || اصحاح زید عمرو را؛ تندرست یافتن او را. ( از اقرب الموارد ). || اصحاح خدا کسی را؛ برطرف کردن مرض او و بهبود بخشیدن به وی. ( ازاقرب الموارد ). دور گردانیدن مرض را از کسی و تندرست گردانیدن او را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اصحاح. [ اَ / اِ ] ( ع اِ ) اصحاح از تورات و انجیل ، بمنزله سوره از قرآن است. ج ، اصحاحات. ( قطر المحیط ).
اصحاح. [ اَ / اِ ] ( ع اِ ) اصحاح از تورات و انجیل ، بمنزله سوره از قرآن است. ج ، اصحاحات. ( قطر المحیط ).
اصحاح . [ اَ / اِ ] (ع اِ) اصحاح از تورات و انجیل ، بمنزله ٔ سوره از قرآن است . ج ، اصحاحات . (قطر المحیط).
اصحاح . [ اِ ] (ع مص ) صاحب اهل و مواشی تندرست شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خداوند چارپای تندرست شدن . (زوزنی ). بهبود یافتن اهل و ماشیه ٔ کسی . اصحاح قوم ؛ چنانست که به مواشی آن آفتی برسد و آنگاه برطرف شود.(قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و گویند: لایورد الممرض علی المصح ؛ یعنی کسی که شتر او مبتلا به مرض است بر کسی که شترش سالم میباشد وارد نشود. (از اقرب الموارد). || اصحاح زید عمرو را؛ تندرست یافتن او را. (از اقرب الموارد). || اصحاح خدا کسی را؛ برطرف کردن مرض او و بهبود بخشیدن به وی . (ازاقرب الموارد). دور گردانیدن مرض را از کسی و تندرست گردانیدن او را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: