کلمه جو
صفحه اصلی

جاف

عربی به فارسی

خشک , بي اب , اخلا قا خشک , خشک کردن , خشک انداختن , تشنه شدن , دلسرد کردن , بيگانه کردن , دورکردن


فرهنگ فارسی

بر زمین افکندن

فرهنگ معین

(اِ. ) زن بدکار، فاحشه . جاجاف ، جفجاف نیز گویند.

لغت نامه دهخدا

جاف . [ جاف ف ] (ع ص ) خشک . (اقرب الموارد): ثوب جاف ؛ جامه ٔ خشک . || خشک کرده . خشکانیده . (منتهی الارب ) : و کان ذلک الدواء زبل صبی جافا معجوناً بعسل . (ابن البیطار).


جاف . (اِخ ) نام ایل و طائفه ای است . از جاف و افشار. بزهای بزرگ و عظیم الجثه در آنجا تهیه میشود که گوشت آنها بهتر از سایر بزهاست . رجوع به جغرافیای مفصل ایران ج 3 ص 184 و مجمل التواریخ گلستانه ص 253 شود.


جاف . (اِ) زنی را گویند که بر یک شوهر آرام نگیرد و هر روز شوهری خواهد. (برهان ). || زن بدکاره . (شرفنامه ٔ منیری ). زن قحبه و سلیطه باشد.


جاف. ( اِ ) زنی را گویند که بر یک شوهر آرام نگیرد و هر روز شوهری خواهد. ( برهان ). || زن بدکاره. ( شرفنامه منیری ). زن قحبه و سلیطه باشد.

جاف. [ جاف ف ] ( ع ص ) خشک. ( اقرب الموارد ): ثوب جاف ؛ جامه خشک. || خشک کرده. خشکانیده. ( منتهی الارب ) : و کان ذلک الدواء زبل صبی جافا معجوناً بعسل. ( ابن البیطار ).

جاف. ( اِخ ) نام ایل و طائفه ای است. از جاف و افشار. بزهای بزرگ و عظیم الجثه در آنجا تهیه میشود که گوشت آنها بهتر از سایر بزهاست. رجوع به جغرافیای مفصل ایران ج 3 ص 184 و مجمل التواریخ گلستانه ص 253 شود.

جأف. [ ج َءْف ْ ] ( ع مص ) بر زمین افکندن. || ترسانیدن. || برکندن درخت را از بن. ( منتهی الارب ).

دانشنامه آزاد فارسی

ایل کرد، ساکن عراق و ایران، مرکب از دو گروه اصلی به نام های جاف مرادی در سلیمانیۀ عراق و جوانرودی (متشکل از چهار گروه به نام های باباجانی، قبادی، وکیل، ولدبیگی) در پاوۀ کرمانشاهان. بزرگ ترین تیره های جاف مرادی عبارت اند از اسماعیل غدیری، تاوگوزی (تایجوزی)، تیلکوهی، دراجی، رغزادی، شاطری، شرفیابی، طرخانی، گلالی، میکائیلی و یاردیسی. تیره های معروف جوانرودی عبارت اند از امامی، ایناخی، باباجانی، تایشه ای، جوانرودی، قادر مریویسی، قبادی، کلاشی، ولدبیگی. جمعیت جاف مرادی تا میانۀ قرن ۱۴ق/۲۰م حدود ۴۰ هزار خانوار و تعداد جوانرودی ها قریب ۴هزار خانوار بود. قشلاق مرادی ها در غرب رودخانۀ سیروان و در امتداد خط فرضی میان خانقین ـ قره تپه ـ کفری تا کوه های قره داغ در جنوب سلیمانیه و مناطق حلبچه و پنجوین و سلیمانیه بود و ییلاق آنان در کردستان ایران از جوانرود پاوه و اطراف سنندج و مریوان و بانه و سقز تا حوالی بیجار ادامه داشت. قشلاق جوانرودی ها تا پیش از تشکیل دولت و کشور عراق، در شرق رودخانۀ دیاله از خانقین تا حوالی دریاچۀ سد دربندی خان در خاک عراق بود و پس از آن به نواحی قشلاقی شهرستان پاوه نظیر کوه های آق داغ و بَمو و دهستان های ازگله و خانه شور و پشت تنگ انتقال یافت. ییلاق جوانرودی ها، همچون گذشته، در اطراف کوه های دالاهو، ماراوند، شاهو و سرچشمه های رودخانه های زیمکان و آب زرشک و سایر نواحی سردسیری شهرستان پاوه است. تعداد چادرنشینان جاف جوانرود بالغ بر ۱۸۵۰ خانوار است. جاف ها تا میانۀ قرن ۱۱ق/۱۷م تابع دولت صفوی بودند، اما پس از پیروزی سلطان مراد چهارم بر قوای شاه صفی و انعقاد قرارداد مرزی ۱۰۴۹ق/۱۶۳۹م، بخش اعظم این مردم تابع دولت عثمانی شدند و ظاهراً به دلیل همراهی با دولت و قوای عثمانی، جاف مرادی نام گرفتند. تقریباً تمام این مردم یک جانشین شده اند.

جدول کلمات

زن بدکار

پیشنهاد کاربران


جاف ها از بزرگترین طوایف کرد هستند که در استان کرمانشاه و استان کردستان و سلیمانیه عراق ساکن اند وبه گفته احمد زکی بیگ در تاریخ الکرد و الکردستان در اثر آمیزش ینی چری های عثمانی با طوایف سوران در ولایت بابان قدیم پدید آمدند و از زمان سلطان مراد چهارم در قرن هفده هم بتدریج وارد ایران شده و به راهزنی و غارت در ولایت اردلان پرداختند. آنها در فتح بغداد توسط مراد چهارم با جان و مال و ناموس به سپاه عثمانی و ینی چری ها یاری رساندند. لکن در ایران که از آنها نفرت داشتند به جاف به معنی زن بی وفا و خائن مشهور شدند.

جاف معرب شده Gavاست که حرف گ به ج وحرف Vبه ( ف سه نقطه ) تبدیل شده است به معنی قدرتمند. حرف Vهنوزهم درکردی وفارسی کاربرد داردودرفارسی دربرابرآوای آن واو نوشته میشود وحرف خاص نوشتاری ندارد اما درکردی دارد.

جاف
یعنی چشم
این کلمه بسیار قدیمی است .
قبل از بوجود آمدن حرف چ در زبان فارسی
چ چند هزار سال است وارد زبان فارسی شده
حرف ف هم حرف جدیدی است .
دوتا واو پشت سر هم میشود ف

جاف یعنی چا و
و چا و در زبان کردی یعنی چشم
جوان فارسی و انگلیس هم از چاوان آمده

به هر کسی چشم قشنگ داشته می گویند .

در کردی جوان یعنی زیبا و آراسته

جاف ینی سرسخت یک نوع کورد که در مناطق سرسخت کوهستانی زندگی میکند و در جنگاوری مهارت بسیاری دارد

بسیار فریاد زن. شخصی که حرف زدنش با داد و فریاد است.

قدیمی ترین کتابی که در آن ذکری از مردم کُرد جاف می شود کتاب مروج الذهب مسعودی است که اثر علی بن حسین مسعودی تاریخ نویس و جغرافی دان و دانشمند و جهان گرد عرب قرن چهارم است که حدود ۱۱۰۰ سال پیش در کتاب مشهور خود که مروج الذهب نام دارد از کُردهای جاف نام می برد و در خصوص کُردهای جاف چنین نگاشته است:

"یکی از طوایف کُرد در ولایت جبال هستند با نام طایفه جاونیه که به نظر می رسد جاف تغییریافته جاو ( جاوان ) است". [۲۶][۲۷][۱۵][۱۶][۲۸]

ایل جاف
جاف ها مردمانی که در گذشته ایل بزرگ کرد بودند که سرداران بزرگی از میان آن ها برخاسته اند ( اکثرا از سرداران مشهور عثمانی ها و صفویه و افشاریه ) و امروزه دیگر ساکن شهرهای بزرگی در ایران و عراق هستند که اکثریت آن ها ساکنین عراق می باشند و اقلیتی از آن ها ساکنین ایران هستند که در عراق حداقل سه شهر بزرگ عراق جاف و در ایران حداقل پنج شهر آن صد درصد جاف هستند که دین اکثر آن ها اسلام اهل سنت است. [۱][۲][۳][۴][۵][۶]

جافها به گویشی از گویشهای سورانی ( از شاخه های زبان کُردی ) صحبت می کنند که به گویش جافی معروف است . [۷][۸][۹]

مردم جاف بومی منطقه زاگرس شمالی و مرکزی بین ایران و عراق هستند، ایل جاف در سال 1114 به دست پادشاه کُرد ظاهر بگ جاف ( Zaher Beg Jaff ) ساماندهی و شکل اساسی گرفت. امپراتوری عثمانی در دهه 1700 نام پاشا، یک لقب اصیل، به آنها داد. رهبران مهم دیگر جاف عبارت بودند از محمد پاشا جاف، بانو اَدِلا، عثمان پاشا جاف و محمود پاشا جاف. آنها بزرگترین جمعیت کُرد در خاورمیانه با جمعیت حدود 5 میلیون نفر به شمار میروند. [۱۰][۱۱]

سکونت گاه های جاف ها
وجه تسمیه و پیشینه لغوی واژه جاف ویرایش
قدیمی ترین کتابی که در آن ذکری از مردم کُرد جاف می شود کتاب مروج الذهب مسعودی است که اثر علی بن حسین مسعودی تاریخ نویس و جغرافی دان و دانشمند و جهان گرد عرب قرن چهارم است که حدود ۱۱۰۰ سال پیش در کتاب مشهور خود که مروج الذهب نام دارد از کُردهای جاف نام می برد و در خصوص کُردهای جاف چنین نگاشته است:

"یکی از طوایف کُرد در ولایت جبال هستند با نام طایفه جاونیه که به نظر می رسد جاف تغییریافته جاو ( جاوان ) است". [۲۶][۲۷][۱۵][۱۶][۲۸]

به نظر می رسد که واژه جاف اختصار و خلاصه شده واژه جافان ( جافان نام منطقه ای در نزدیکی کرکوک است که خاستگاه بخشی از مردم کرد جاف است ) و این واژه نیز تغییر یافته واژه جابان در گذر زمان است و واژه جابان نیز تلفظ عربی واژه جاوان است، و این جاوان همان جاوان کُرد، صحابه کُرد پیامبر اکرم ( ص ) است. [۲۹][۳۰][۱۵][۱۶]

ایل جاف بازماندهٔ همان ایل قدیم جاوان هستند. [۳۱][۳۲][۳۳]

نام ایل جاف برگرفته از جاوان یا جاوانیه، نام یکی از ایلهای کُرد معروف در زمان های قدیم است که مسعودی به نَسَب آن ها می پردازد؛ از جمله جاوانیه و جلالیه ( احتمالاً جلالیه همان طایفهٔ کلالیهٔ مسکون در نزدیکی شهر زور است که در صبح الاعشی به آن اشاره شده است ) . [۳۴][۱۵][۱۶][۳۵]

طایفه جاوان کرد بعد از حمله هلاکو به بغداد تبدیل به عرب شده اند؛ ولی آنچه به واقعیت و حقیقت نزدیکتر است این است که طایفه جاف کنونی که در کردستان عراق و ایران زندگی می کنند نوادگان همان طایفه هستند. [۱۵][۱۶][۳۶] ولادیمیر مینورسکی ( Vladimir Minorsky ) ، جافهای امروزی را منتسب به جاوان کُرد می داند. [۳۷][۳۸]

دربارهٔ اشتقاق واژهٔ جاف از جاوان و یکی بودن این دو ایل استدلالهای گوناگونی کرده اند، برخی استدلال کرده اند که جاوانیها در اثر هم جواری و همزیستی با عربها نام خود را به عادت و زبان عربی جافان تلفظ می کردند و واژهٔ جافان را تثنیهٔ واژهٔ جاف می پنداشتند و برای تسمیهٔ دو ایل به کار می بردند و بعدها صورت مفرد واژهٔ جاف را به ایل خود اطلاق کردند[۳۹]

نام جاوان در سیر تطور لغوی خود به جاو و جاوی ( جاوان و جاوانیه در متون ) بدل شده است و کارگزاران عرب نیز جاویها را به سبب سرسختی و جسارتها و مقاومتهایشان جافی ( به معنای جفاکننده و خشن و تندخو ) می نامیدند و به مرور نزد عامهٔ ایلیاتیها به جاف و جافی شهرت یافتند[۴۰]

پیشینه واژه کردی جاف به معنای شجاع و دلیر است. [۴۱][۴۲][۴۳] احتمال داده است که واژه جاف در عربی، بر گرفته ( منحوت ) از جوانرود باشد. برخی جاف را برگرفته از نام جابان، سردار بزرگ ایرانی و بازماندگان ایل و اردوی وی، می دانند ( رجوع کنید به، [۴۴] که در ذکر طوایف کرد از طایفه جاوانیه در ولایت جبال یاد کرده، به نظر می رسد جاف تغییریافته جاو / جاوان است.

پیشینه و تاریخ مردم جاف ویرایش
جابان صحابه پیامبر ( ص ) در مکه صاحب فرزندی به نام ابن مأمون گردید و ابویحیی ابن مأمون ابن جاوان از علمای حدیث بوده است و در سال ۱۷۲ هجری در کردستان وفات یافته است، و فرزندان و نوه ها و عشیره جاوان کُرد بعد از فتح کردستان به به میان عشیره اشان در کردستان که جاوانیه ( گاوانی و گاهی گالی ) بازگشته اند و در همان جا نیز به زندگی ادامه داده اند که پس از بازگشت به کردستان به اشاعه دین اسلام در این خطه پرداختند و بزرگترین محدثین و دانشمندان علوم اسلامی تا اواخر قرن دوم از خطه کردستان برخاستند که بیشترشان از قبیله جاوان کُرد هستند. [۴۵][۴۶][۴۷]

این مردمان به مرور زمان دو دسته شدند :

دسته اول از عشیره جاوان کُرد:

دسته اول از نسل و بازماندگان و عشیره جاوان، که از همان زمان صدر اسلام شهرنشین بودند و محل سکونتشان شهرهای کرکوک عراق و… بود، که به مرور زمان با کُردهای بادینانی ( سکونت گاه اصلی بادینانی ها شمال عراق و جنوب ترکیه بود ) و عربهایی که از سایر بلاد اسلامی ( به خصوص در زمان عباسیان ) به این شهرها آمده بودند درهم آمیختند به نحوی که امروزه دیگر کمتر زبان آن ها جافی است و کمتر به کُردهایی که در این شهرها هستند جاف گفته می شود هرچند که هنوز هم بسیاری از کُردهای شهر کرکوک عراق خود را جاف می دانند و حتی در حاضر مطرح ترین نماینده حزب دمکرات در پارلمان عراق که از شهر کرکوک می باشد، خانم "اشواق جاف" است. [۴۸][۴۹]

دسته دوم از عشیره جاوان کُرد:

دسته دوم از نسل و بازماندگان و عشیره جاوان، که از همان صدر اسلام از این شهرها بیرون آمدند و به همراه سایر مسلمانها به جهاد در سرزمین های دورتر پرداختند و بعد از دوره فتوحات اسلامی نیز به شهرهایشان بازنگشتند و زندگی کوچ نشینی و شکار را انتخاب کرده بودند که به همان صورت باقی ماندند و با سایر مردمان ترکیب نشدند و به مرور زمان به این مردم که از نسل جاوان کُرد بودند جاوانیه و جلالیه و گاهی گاوانی و گلالی می گفتند که از همان زمان صدر اسلام تا دوره معاصر با ازدیاد جمعیت اشان، از شمال تا جنوب کردستان عراق و همچنین از مرکز و غرب کردستان ایران تا جنوب غرب کرمانشاه پراکنده گشتند و به تیره های بسیار فراوانی تقسیم شدند. [۵۰][۵۱]

از زمان عباسیان تا ابتدای حکومت قاجاریه، مردمان جاف به دلیل زندگی عشایری و روحیه سلحشوری و وفاداریشان همواره مورد علاقه شاهان بزرگ بوده اند و همواره شاهان بزرگ ایران زمین در جنگ هایشان از آن ها کمک می گرفتند. [۵۲][۵۳]

نادرشاه افشار عده کثیری از مردمان جاف با نام عقیلی ها را که سکونت گاه اکثریتشان حوزه دربندی خان عراق بود ( البته اقلیتی از آن ها نیزدر پاوه بودند ) ، را با خود همراه نموده که در جنگ کرنال که منجر به فتح هندوستان بود از آن ها کمک فراوان گرفت که پس از مرگ نادرشاه این طایفه دیگر بازنگشتند و در اصفهان ساکن شدند که امروزه در اصفهان طایفه بزرگی هستند و هنوز هم در اصفهان با نام سادات عقیلی مشهورند. [۵۴][۵۵]

در زمان امپراطوری عثمانی این نسل از عشیره جاوان کُرد که در ایران و عراق پراکنده بودند، بسیار زیاد شده بودند که در مکتوبات دوره عثمانی از این مردم با نام جاف نام برده می شود که از آن ها به عنوان مردمان عشایر دلیر و بسیار چابکی یاد می شود که مورد اعتماد سلاطین قدرتمند عثمانی بودند و در مواقع حساسی عثمانی ها از آن ها برای جنگ با دشمنان بهره می گرفتند. [۵۶][۵۷]

درسال ۱۰۴۸ ( هجری قمری ) ، چون جافها به سلطان مراد چهارم عثمانی در فتح بغداد یاری فراوانی رساندند و علت اصلی پیروزی وی در فتح بغداد بودند، سلطان مراد به آنان لقب �جاف مرادی� داد که امروزه این جافهای مرادی پرجمعیت ترین و مشهورترین طایفه از جافها هستند که در عراق زندگی می کنند. [۵۸][۵۹]

در جریان جنگ جهانی اول در سالهای ( ۱۹۱۴–۱۹۱۸ ) میلادی، و ورود قوای روسیه به مناطق کردستان و کرمانشاه، جافها با همکاری نیروهای عثمانی توانستند روسها را شکست دهند و وادار به عقب نشینی کنند. [۶۰][۶۱]

به همین دلیل عثمانی ها همواره علاقه خاصی به این مردمان سلحشور و دلیر داشتند و همواره از آن ها حمایت می کردند و برخی از روئسای ایلهای جاف حتی در مرکز امپراطوری عثمانی سمت های مهمی را عهده دار شدند تا آنجا که در زمان فرمانروایی عثمانی ها بر عراق، حلبچه که تا این زمان بسیار کوچک بود و ساکنین آن عده قلیلی از سوران ها و هورامی ها بودند و اهمیت خاصی نداشت که بنای آن به سال های بعد از ۱۷۰۰م بر می گردد و از جاف ها ( ایل جاف ) به عنوان بنیانگذاران و نخستین آبادگران این شهر نام برده اند، که تا اواخر سده بیستم نیز نقش مسلط خود را در منطقه حفظ نمودند و به دنبال حضور جافها در این منطقه، حلبچه در مقام یک شهر آباد به کانون حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی فعالی تبدیل شد تا اینکه در زمان تشکیل کشور عراق از "محمود پاشای جاف" به عنوان یکی از نخستین رهبرانی یاد می کنند که در راستای بیداری قومی و سیاسی مردم آن سامان اقدامات مثمرثمری را انجام داده است. [۶۲][۶۳]


E Moh 45

Mahmud Pasha Jaff001

Mohamed Pasha Jaff 2
با آغاز زوال و ضعف امپراطوری عثمانی ؛ دشمنان عثمانی ها از این فرصت استفاده کردند و ابتدا حکومت قاجاری و سپس عربهای عراق ضربه های مهلکی به این مردمان وارد آوردند و به مرور زمان مردمان جاف اقتدار گذشته را از دست دادند و در ایران آن ها را از سکونت گاه اجدادیشان بیرون راندند و بسیاری از آنان را قتل علم کردند و ناچار اکثریت کردهای جاف به داخل خاک عراق رفتند، تا اینکه پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی اعراب نیز آخرین ضربه های مهلک را بر پیکره کردهای جاف وارد آوردند و آن ها را از شهرهایی که سکونت گاه اجدادیشان بود بیرون راندند و عربها را جایگزین آن ها در کرکوک و… نمودند و پس از مدت ها آوراگی این مردم به مرور کُردهای جاف ساکن شهرهای چمچمال و سلیمانیه و کرکوک و جوانرود و روانسر و ثلاث باباجانی و … گردیدند . [۶۴][۶۵][۶۶][۶۷]

از پیشینه ایل جاف در بیشتر منابع از دوره افشاریه به بعد، به سبب نزدیکی قلمرو این ایل به مرز دولت عثمانی، از جافها یاد کرده اند. در دوره شاه اسماعیل اول صفوی ( حک: ح ۹۰۶–۹۳۰ ) ــ که هریک از ایلات، ناحیه ای را از آن خود می دانستند ــ سلطان سلیم اول عثمانی، حکیم ادریسِ کُرد را مأمور کرد تا میان رؤسای قبایل و ایلات کردستان ( از جمله جافها ) با حکومت صفوی اختلاف ایجاد کند. شکست ایرانیان در جنگ چالدِران ( ۹۲۰ ) ، که ضعف دولت صفوی را به همراه داشت، در روند شکل گیری این اختلاف بی تأثیر نبود ( رجوع کنید به بدلیسی، ص ۵۳۷–۵۳۹ ) . ظاهراً آغاز مهاجرت بخشی از ایل جاف ( گروه جاف مرادی ) از دوره شاه صفی ( حک: ۱۰۳۸–۱۰۵۲ ) آغاز شد ( رجوع کنید به ادامه مقاله ) . در زمان تعیین مرز ایران و عثمانی ( ۱۰۴۹ ) ، به موجب معاهده زهاب که میان نمایندگان سلطان مراد چهارم و شاه صفی امضا شد، تعدادی از طوایف ایل جاف در ایران باقی ماندند ( زکی، ج ۱، ص ۱۹۲؛ ترجمة فارسی، ج ۱، ص ۱۵۰، پانویس؛ نیز رجوع کنید به مشیرالدوله تبریزی، ص ۷۹ ) و بیشتر آن ها ( گروه جاف مرادی ) خارج از مرز ایران قرار گرفتند. در دوره قاجار ( ۱۲۱۰–۱۳۴۴ ) ، ایل جاف از لحاظ سازمان ایلی، قشربندی پیشرفته ای داشت و حکمرانان ولایت اردلان در رأس تشکیلات ایل، از لحاظ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دارای جایگاه ویژه ای بودند. آنان، بر خلاف سایر حکومتهای عشایری کرمانشاهان، از آغاز حکومت قاجار با خاندان شاهی وصلت کرده و پایگاهی سیاسی در دربار یافته بودند ( سلطانی، ج ۲، بخش ۱، ص ۳۰۶ ) . ترتیب دیوانی حکمرانان ( خوانین ) و بیگ زادگان به شیوه ای بود که عیناً مناصب دربار شاهان را در میزانی محدودتر تداعی می کرد. حکمرانان و بیگ زادگان بالاترین مرجع قضایی و نظامی در ایل و طایفه محسوب می شدند ( همان، ج ۲، بخش ۱، ص ۳۰۷ ) . کدخدایان و کلانترها و ریش سفیدان تیره ها، اگرچه دارای قدرت اجرایی نبودند، در حوزه ای محدودتر آنچه را که در دستگاه خوانین و بیگ زادگان مهیا بود، برای خود فراهم می کردند. [۶۸] ازدواج در میان حکمرانان درون گروهی بود اما گاه، به اقتضای مسائل سیاسی، با طوایف و تیره ها وصلت صورت می گرفت. [۶۹]

ایل جاف در ۱۳۲۹ هنگام حمله سالارالدوله ( برادر محمدعلی شاه ) به کردستان برای مقابله با قیام مشروطه، به سپاه شاه یاری رساندند. [۷۰] در جریان جنگ جهانی اول ( ۱۹۱۴–۱۹۱۸ ) و ورود قوای روسیه به مناطق کردستان و کرمانشاه، جافها با همکاری نیروهای عثمانی ( به دلیل رقابت میان دولتهای عثمانی و روسیه ) توانستند روسها را وادار به عقب نشینی کنند. [۷۱]

به گفته محمدعلی سلطانی ( ج ۲، بخش ۱، ص ۳۰۹ ) ، در ۱۳۳۳ ایل جاف پیرو مذهب شافعی بودند و اردوهای عشایریِ ( خِیْل ) آن ها معمولاً شامل بیست تا سی چادر بود و هر اردو را سالمندی به طور غیررسمی اداره می کرد. هر عشیره را یک بیگ از خاندان خانی رهبری می کرد و جمعیت هر تیره به حدود چهار هزار تن ( هشتصد خانوار ) می رسید. سلطانی ( همان جا ) می افزاید که یکی از رده های ایلی جافِ جوانرودی، هوز بود که تنها در طوایف باباجانی و یکی دو مورد در میان طایفه رستم بیگی بر تیره ها اطلاق می شد. سلسله مراتب ایلی از خان آغاز و به ریش سفیدان ختم می شد و اردو کوچک ترین واحد بود که شامل چند خانواده می شد و رهبری آن برعهده ریش سفیدان ایل بود ( خلیقی، ج ۲، ص ۶۲ ) . مسکن ایلات در مناطق یکجانشین، خانه های روستایی ثابت گلی و سنگی، معمولاً دو طبقه بود: طبقه اول برای نگهداری دام و طبقه دوم برای زندگی افراد خانواده. طوایف �قریبْ] = نزدیک [کوچ � تابستانها را بیشتر در کَپَر می گذراندند و طوایف �بعیدْ] = دور [ کوچ � از سیاه چادر استفاده می کردند. [۷۲]

در دوره رضاشاه ( حک : ۱۳۰۴ـ۱۳۲۰ ش ) و در جریان خلع سلاح کردن عشایر، ایل جاف نیز مانند سایر ایلات کردستان درگیر منازعات ناشی از آن شد ( رجوع کنید به همان، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۵۹ـ۱۶۳ ) . جاف مرادی، بزرگ ترین گروه جافها، در نواحی جنوب شرقی تا جنوب استان سلیمانیه پراکنده است، به ویژه در اطراف شهرهای حَلَبْچِه، پَنْجْوین و شهرزور ( یا سیدصادق ) . این گروه ۲۲ طایفه دارد که از آن جمله است: میکائیلی، سادانی / سدانی، کَهْمالی / کمالی، یوسف جانی، گَهْلالی / گَلالی، عیسایی و تَرْخانی. برخی طوایف آن ( مانند صوفیه وه ند/ صوفی وند، تاوگوزی / تایجوزی، و نه ورولی / نَوْرولی ) ساکن و برخی ( مانند شاتری / شاطری، و رَشوبوری ) نیمه ساکن اند. [۷۳] از جمعیت عشایری جاف مرادی آمار جدید و دقیقی در دست نیست اما در ۱۳۱۴، این گروه بیشتر از بیست هزار خانوار داشت ( سنجابی، ص ۱۹ و پانویس ۱ ) . به نوشته ادموندز ( ص ۱۵۵–۱۵۶ ) ، برخی محققان، مهاجرت جافهای عراق را در دورة سلطان مراد چهارم عثمانی ( حک: ۱۰۳۲–۱۰۴۹ ) دانسته اند. در این دوره، ظاهربیگ جاف به همراه صد چادر ( ظاهراً چهارصد خانوار ) از جوانرود به بانی خِیْلان مهاجرت کرد که در کرانة غربی رود سیروان ( یا دیاله ) در ناحیه بابان عراق ( جزو قلمرو بابان *ها ) واقع بود. با این حال، ادموندز ( ص ۱۵۶ ) تاریخ مهاجرت جافها را به خاک عثمانی ( عراق کنونی ) ، با قید احتمال، ۱۱۸۶ دانسته است. در ۱۰۴۸، چون جافها به سلطان مراد چهارم عثمانی در فتح بغداد یاری رساندند، وی به آنان لقب جاف مرادی داد ( نیکیتین، ص ۳۶۹ ) . به این ترتیب، پاشایان جاف مرادی از بیگ زادگان جاف جوانرودی جدا شدند ( سلطانی، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۲۵ ) . همچنین پاشای کرد سلیمانیه در عراق به آنان اجازه داد که در حدود پَنْجوین ( در شمال ) و قِزل رباط و خانِقِین ( در جنوب ) ییلاق و قشلاق داشته باشند ( نیکیتین، ص ۳۶۸ ) . گزارشهایی در بارهٔ تردد مشکل ساز ایل جاف در مرزها موجود است. [۷۴]

در دوره قاجار، بیشتر از شرارت و غارتگری این طوایف در منطقة کردستان ( در آن زمان ولایت اردلان، کمابیش برابر با استان کردستان کنونی ) و نپرداختن حق سرعلف / علف چر از سوی آنان به والیان کردستان سخن گفته شده است ( رجوع کنید به وقایع نگار کردستانی، ص ۱۵۲؛ سنندجی، ص ۱۹۳–۱۹۴ ) . در اوایل سلطنت قاجار، همة جافها ایرانی و تابع والی کردستان بودند. در نتیجه ضعف این والیان و اقتدار عثمانی، دولت ایران از ادعای خود بر سلیمانیه صرف نظر کرد و به تدریج این طوایف از تابعیت ایران خارج شدند، اما قرار شد در مدتی که در خاک ایران اند، تبعهٔ ایران و در مدتی که در عراق اند، تابع دولت عثمانی محسوب شوند و چون عشایر هنگام ییلاق به اطراف سنندج می آمدند و در حین عبور به اموال کشاورزان آسیب می رساندند، با والیان و حکام کردستان ( حکمرانان اردلان ) درگیر می شدند ( سنجابی، همان جا ) . تاریخ برخی از این درگیریها بدین قرار است:

۱۱۶۸، در دوره حکومت خسروخان ( ۱۱۶۸–۱۱۷۶ ) ، فرزند احمدخان اردلان؛ دوره لطفعلی خان اردلان ( ۱۲۰۴–۱۲۰۹ ) ؛ دوره خسروخان ( ۱۲۴۰–۱۲۵۰ ) ، فرزند امان اللّه خان بزرگ؛ دوره امان اللّه خان ثانی ( ۱۲۶۵–۱۲۷۶ ) ؛ و ۱۲۸۶ در زمان فرهادمیرزا ( ۱۲۸۴–۱۲۹۱ ) ، عموی ناصرالدین شاه، که در مدت حکومت در کردستان جافها را به سختی شکست داد. در این نبردها، جافها به سوی شهرزور در عراق عقب نشینی می کردند[۷۵] در دوره ناصری ( ۱۲۶۴–۱۳۱۳ ) ، [۷۶] از پرداخت علف چر از سوی جافها ( برای قشلاق در منطقة کردستان ) ، به حاکم زهاب مطالبی آورده است. در این دوره، رئیسِ مرادیها، محمدپاشا ( فرزند کیخسروبیگ ) بود و عزیزآقا ( رئیس طایفه شاطری ) سایر طوایف مرادی را بر وی شوراند. محمدپاشا ناچار به جوانرود رفت و مجدداً تحت حمایت ناصرالدین شاه، به عراق بازگشت و ریاست ایل را به عهده گرفت. [۷۷] در ۱۳۳۳، نیکیتین ( ص ۳۶۹ ) نوشته است که لقب مرادی در میان آنان چندان رایج نبود. پس از فروپاشی حکومت عثمانی در ۱۳۰۲ ش / ۱۹۲۳، شیخ محمود بَرْزَنجی، از رهبران کرد، برضد نیروهای انگلیسی در عراق قیام کرد. ظاهراً حکومت انگلستان برای شکست دادن وی درصدد بود تا بعضی از سران ایل جاف را به سوی خود جذب کند ( رجوع کنید به حمدی، ص ۳۴–۳۶؛ برای آگاهی بیشتر دربارهٔ این قیام. [۷۸]

تا دوره محمدرضا پهلوی ( ۱۳۲۰–۱۳۵۷ ش ) قشلاق آن ها در نواحی شمالیِ خیلات تا نزدیک قزل رَباط ( سَعْدیه ) و کرانه غربی رود سیروان ( در استان سلیمانیه ) و ییلاق آن ها در ایران، در حدود نواحی سقز و گَرّوس ( کمابیش برابر شهرستان بیجار کنونی ) و نزدیک شهر بیجار، گسترده بود ( زکی، ج ۱، ص ۳۳۹؛ سنجابی، ص ۲۰ ) . از جمله بزرگان جاف، مولانا خالد شهرزوری مشهور به مولانا خالدِ نقشبندی، از رهبران بزرگ طریقت نقشبندیه، است ( برای آگاهی از دیگر بزرگان جاف عراق و ایران. [۷۹]



جاف یاجافی معرب شده کلمه ( گاکردی - گاو فارسی - گئو اوستایی ) است ومعنی کلمات هرزبانی را ازهمان زبان جستجومینمایند، نه اززبان بیگانگان ، لذا معانی فوق دربسیاری ازموارد اشتباه است . گئو یاگایا گاو درمیان اکراد وایرانیان قدیم نشانه قدرت بوده ، چنانچه یکی ازنامهای اصیل کردی وایرانی کیومرث معرب شده ( گاوه میرد یا گئومرت یا گاوه مرد ) است . کلمه گاو هنوز هم درمیان ایرانیان وفرهنگ عامه نمادقدرت میباشد. لذا کلمه جاف یاجافی تعریب شده گاوی یا گئوی یا گای کردی است واین اسم باتوجه به قدرتمند بودن جافها درزمانهای قدیم به ایشان اطلاق گردیده است. چناچه شیخ رضا طالبانی میفرماید :خزمینه مه ده ن په نجه له گه ل عه شره تی جافا میروله باشه نه چی به گژقوله ی قافا - وهمچنین در تاریخ اکرادنشانه های قدرت این قوم برا ی همگان روشن است، بطوریکه حاکمان وقت کمتردرصددرویارویی باجافها بوده وحتی عثمانیها وصفویه نیز نتوانستند ایشان را یکجا نشین وکنترل نمایند.


کلمات دیگر: