کلمه جو
صفحه اصلی

جرجان

فرهنگ فارسی

محمد بن هریم را وی بود و از هشام بن عمار و جز او روایت کرد و احمد بن حفص بن عمر بن حاتم بن ماهان بن نجم مکنی به ابونجم از او روایت دارد .

لغت نامه دهخدا

جرجان. [ ج ُ ] ( اِخ ) شهری است. ( منتهی الارب ). معرب گرگان است و آن شهری باشداز دارالملک استرآباد. ( برهان ) ( آنندراج ). همان گرگان است که در کتب جغرافی قدیم اغلب بصورت جرجان ذکر گردیده و به همین جهت قسمتهای تاریخی و حدود جغرافیایی آن در اینجا آورده میشود زیرا در کتب قدیمی بدین صورت آمده است. یاقوت حموی آرد: صاحب زیج گوید: طول جرجان 8034 درجه وعرض آن 38 درجه و 15 دقیقه و در اقلیم پنجم قرار دارد. و بروایت بعضی در اقلیم چهارم واقع شده است. و در کتاب منسوب به بطلمیوس بنام «الملحمة» طول جرجان 86 درجه و 30 دقیقه و عرض آن 40 درجه ذکر شده و بنابر مذکور در همین کتاب جرجان در اقلیم پنجم قرار داشته و طالع آن ثور است و 3 درجه و 16 دقیقه باکف الخضیب شرکت داشته و با مرفق دب الاصغر در 17 درجه و 16 دقیقه تحت سرطان شرکت دارد و به همین مقدار جدی با آن مقابل است. جرجان شهر بزرگ و مشهوری است بین طبرستان و خراسان ، گروهی آن را جزء خراسان وپاره ای آن را از طبرستان میدانند و می گویند: اول بار یزیدبن مهلب بن ابی صفره آن را بناگذاشت و بزرگانی در علم و ادب وفقه و حدیث از این شهر برخاسته اند و حمزةبن یزید سهمی تاریخ این شهر را نوشت. استخری گوید:جرجان بزرگترین شهر آن نواحی است و رطوبت و بارندگی در آنجا از طبرستان کمتر است و مردم آنجا باوقارتر و جوانمردتر و دست گشاده تر از مردم طبرستانند. این شهر بوسیله نهر بزرگی که ممکن است قابل کشتیرانی باشد و از وسط آن میگذرد بدو ناحیه تقسیم میگردد و بهترین قسم ابریشم و لباسهای ابریشمی از این ناحیه بتمام نقاط صادر میشود. ( از معجم البلدان ). نام شهر جرجان است که در عصر سلیمان بن عبدالملک بدست یزیدبن مهلب فتح شد. ( از لباب الانساب ج 1 ). لطفعلی بیگ آذر آرد: از اقلیم چهارم و از ابنیه اولاد سلطان ملکشاه است که دراول حال تختگاه سلاطین آن دیار بوده و حال سالها است که نام و نشانی از آن باقی نیست و تربت محمد جعفر را در آنجا نشان میدهند که مشهور به گور سرخ است. ( ازآتشکده آذر چ بمبئی ص 155 ). مؤلف ریحانة الادب آرد: بنا به نوشته ابن خلکان شهری است بزرگ از اعمال وتوابع مازندران ( خراسان ) و بگفته صاحب مراصد، شهری است مابین خراسان و طبرستان که زیتون و انار و گردوو نیشکر و خرما در آن بسیار بعمل می آید و نهر بزرگی که از وسط آن میگذرد آن را بدو قسمت تقسیم میکند. ( از ریحانة الادب ج 1 ). از مجموع منقولات مستفاد میشود که شهر معروف و بزرگی که در سابق بنام جرجان شهرت داشته تطابق کامل با گرگان امروزی ندارد. شعراء عرب در وصف جرجان قصائدی گفته اند، از جمله ابیات زیر است :

جرجان . [ ج ُ ] (اِخ ) (دریای ...) نام دیگر بحر خزر است و آن را دریای جیلان نیز خوانند. رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 239 شود.


جرجان . [ ج ُ ] (اِخ ) آب جرجان . نام رودخانه ای است که از جبال اسند مازندران از دره ٔ شهرک نو برمیخیزد و بر میدان سلطان درین گذشته بجرجان میرسد و به بحرخزر میریزد. رجوع بنزهة القلوب ج 3 ص 214 شود.


جرجان . [ ج ُ ] (اِخ ) قلعه ٔ جرجان . نام قلعه ای است که بمنزله ٔ زندان میبود.مؤلف تاریخ گزیده آرد: خلف بن احمد بعد از مدتی مخالفت سلطان محمود کرد و به ایلک خان پناه برد. سلطان محمود آگاه شد او را از سیستان بقلعه ٔ جرجان فرستاد آنجا بود تا درگذشت . (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 396).


جرجان . [ ج ُ ] (اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ). معرب گرگان است و آن شهری باشداز دارالملک استرآباد. (برهان ) (آنندراج ). همان گرگان است که در کتب جغرافی قدیم اغلب بصورت جرجان ذکر گردیده و به همین جهت قسمتهای تاریخی و حدود جغرافیایی آن در اینجا آورده میشود زیرا در کتب قدیمی بدین صورت آمده است . یاقوت حموی آرد: صاحب زیج گوید: طول جرجان 8034 درجه وعرض آن 38 درجه و 15 دقیقه و در اقلیم پنجم قرار دارد. و بروایت بعضی در اقلیم چهارم واقع شده است . و در کتاب منسوب به بطلمیوس بنام «الملحمة» طول جرجان 86 درجه و 30 دقیقه و عرض آن 40 درجه ذکر شده و بنابر مذکور در همین کتاب جرجان در اقلیم پنجم قرار داشته و طالع آن ثور است و 3 درجه و 16 دقیقه باکف الخضیب شرکت داشته و با مرفق دب الاصغر در 17 درجه و 16 دقیقه تحت سرطان شرکت دارد و به همین مقدار جدی با آن مقابل است . جرجان شهر بزرگ و مشهوری است بین طبرستان و خراسان ، گروهی آن را جزء خراسان وپاره ای آن را از طبرستان میدانند و می گویند: اول بار یزیدبن مهلب بن ابی صفره آن را بناگذاشت و بزرگانی در علم و ادب وفقه و حدیث از این شهر برخاسته اند و حمزةبن یزید سهمی تاریخ این شهر را نوشت . استخری گوید:جرجان بزرگترین شهر آن نواحی است و رطوبت و بارندگی در آنجا از طبرستان کمتر است و مردم آنجا باوقارتر و جوانمردتر و دست گشاده تر از مردم طبرستانند. این شهر بوسیله نهر بزرگی که ممکن است قابل کشتیرانی باشد و از وسط آن میگذرد بدو ناحیه تقسیم میگردد و بهترین قسم ابریشم و لباسهای ابریشمی از این ناحیه بتمام نقاط صادر میشود. (از معجم البلدان ). نام شهر جرجان است که در عصر سلیمان بن عبدالملک بدست یزیدبن مهلب فتح شد. (از لباب الانساب ج 1). لطفعلی بیگ آذر آرد: از اقلیم چهارم و از ابنیه ٔ اولاد سلطان ملکشاه است که دراول حال تختگاه سلاطین آن دیار بوده و حال سالها است که نام و نشانی از آن باقی نیست و تربت محمد جعفر را در آنجا نشان میدهند که مشهور به گور سرخ است . (ازآتشکده ٔ آذر چ بمبئی ص 155). مؤلف ریحانة الادب آرد: بنا به نوشته ٔ ابن خلکان شهری است بزرگ از اعمال وتوابع مازندران (خراسان ) و بگفته ٔ صاحب مراصد، شهری است مابین خراسان و طبرستان که زیتون و انار و گردوو نیشکر و خرما در آن بسیار بعمل می آید و نهر بزرگی که از وسط آن میگذرد آن را بدو قسمت تقسیم میکند. (از ریحانة الادب ج 1). از مجموع منقولات مستفاد میشود که شهر معروف و بزرگی که در سابق بنام جرجان شهرت داشته تطابق کامل با گرگان امروزی ندارد. شعراء عرب در وصف جرجان قصائدی گفته اند، از جمله ابیات زیر است :
هی جنة الدنیا بحر سجسج
یرضی بها المحرور و المقرور
سهلیة جبلیة بحریة
یحتل فیهامنجد و مغیر
و اذا غدا القناص راح بما اشتهی
طباخه فملهج و قدیر
ابی غمر (از معجم البلدان ) و صاحب کافی الکفاة ابیات زیر را درذم این شهر سروده است .
نحن و اﷲ من هوائک یاجر
جان فی خطة و کرب شدید
حرّها ینضج الجلودفان هبت
شمالا تکدرت برکود
کجیب منافق کلماهم ّ
بوصل احاله بصدود.

ابوالقاسم (از معجم البلدان ).


فخرالدولة مبادرت کرده از نیشابور در زمانی اندک به جرجان رسیده و جمهور لشکر روی به استقبال رکاب او آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 58). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و کلمه ٔ گرگان در همین لغت نامه شود.

دانشنامه عمومی

گرگان، ورکانه یا به صورت لاتین شده هیرکانی، ولایت و شهری باستانی، در شمال ایران بوده است.
دائرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، مدخل جرجان
دانشنامهٔ جهان اسلام، مدخل جرجان
دانشنامهٔ ایرانیکا - تاریخ پیش از اسلام
دانشنامهٔ ایرانیکا - تاریخ دورهٔ اسلامی تا عصر صفوی
دانشنامهٔ ایرانیکا - باستان شناسی
در سال های ۵۴۹ تا ۵۴۸ پیش از میلاد سرزمین های پارت، گرگان و احتمالاً ارمنستان توسط کوروش بزرگ تسخیر می گردد.
ولایت گرگان، منطبق با سرزمین هیرکانی در متون و نقشه های باستانی، سرزمینی باستانی در ایران شامل ناحیهٔ جنوبی و جنوب شرقی دریای خزر، و کمابیش منطبق با استان گلستان امروزی، که مشتمل بر بندر آبسکون، و شهرستان گنبد کاووس (که محل قرار گرفتن شهر گرگان است و تا زمان تغییر نام توسط رضا شاه، گرگان نام داشت) و ناحیهٔ استرآباد (= از ۱۲ آذر ۱۳۰۹ به دستور رضاشاه به شهرستان گرگان تغییر نام داد، که باعث ایجاد اختلالات زیادی در تاریخ نگاری گردید) و ناحیه دَهِسْتان (اخذ شده از نام قوم دَهه) در شمال ولایت، بوده است. ناحیهٔ دهستان گاهی مستقل و زمانی تابع هیرکانی بود.
نام گرگان در کتیبهٔ داریوش در بیستون به شکل وَرْکانْ یا وَرْکانه، و در وندیداد به صورت وِهْرْکانَه آمده است. صورت فارسی گرگان مقتبس از اروپایی آن، هیرکانی یا هیرکانیا یا هیرکانیه است. هیرکانی در اوایل شاهنشاهی هخامنشیان جزو سرزمین ماد بود و بعدها جزو متصرفات شاهنشاهی هخامنشی شد. جغرافی نویسان یونانی پس از دورهٔ رونق حوزهٔ علمی اسکندریه، اصطلاح دریای هیرکانی را به جای دریای خزر که هرودوت آن را مصطلح کرده بود به کار برده اند.

جرجان (ابهام زدایی). جرجان (واژه معرب گرگان) در متون عربی و متون فارسی دورهٔ اسلامی، به این دو معنا به کار رفته است:
جرجان، ولایت قدیمی، و شهر قدیمی که خرابه های آن در جنوب غربی گنبد کاووس، ودارای تاریخی متفاوت با شهر گنبد کاوس است
جرجان، سرزمینی که استان کنونی گلستان و در شهر گنبدکاووس هست.

دانشنامه آزاد فارسی

جُرجان
جُرجان
(نام های باستانی: هورکانیا، هیرکانی، هیرکانیا) ناحیۀ قدیم، مطابق با گنبد قابوس در گوشۀ جنوب شرقی دریای خزر. در روزگار هخامنشیان جزو سرزمین پارت بود. در زمان اردوان دوم اشکانی (حک: ۱۲۸ـ۱۲۴پ م)، هیرکانی و کارمانیا (کرمان) در تصرف خاندان گودرز بود. اردشیر بابکان آن را تصرف کرد و علت اهمیت آن، این بود که مهاجمان شمالی اجازۀ ورود به این شهر را نداشتند. در جنگ های ساسانیان و هفتالیان مرکز اردوکشی ایران بود. پس از ظهور اسلام خراج گزار اعراب شد. سلیمان بن عبدالملک، شهر جرجان یا گرگان را در کنار رودخانۀ گرگان بنا کرد (۹۸ق) و از آن پس مرکز اداری جرجان شد. به مرور رو به آبادانی نهاد و سامانیان آن را تصرف کردند و آل زیار آن را مقر حکمرانی خود قرار دادند و قابوس بن وشمگیر آرامگاه خود را نزدیک شهر مزبور بنا نهاد. جرجان، که معرب گرگان است، در حملۀ مغول ویران شد. شهر گرگان کنونی (استرآباد سابق) هیچ ربطی به جرجان سابق ندارد و نباید این دو را باهم اشتباه کرد.


کلمات دیگر: