تارتار
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
اروپائیان عموما این کلمه را بمردمی اطلاق کنند که لشکر چنگیزخان موسس دولت مغول را تشکیل داده بودند و آنان از طایفه اصلی مغول می باشند تاتار را نیز تارتار گویند .
( اسم ) ریزه ریزهپاره پاره ذره ذره .
( اسم ) ریزه ریزهپاره پاره ذره ذره .
فرهنگ معین
(اِ. ص . ) پاره پاره ، ریزه ریزه .
لغت نامه دهخدا
تارتار. ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). ذره ذره کردن و ریزریز ساختن. ( شرفنامه منیری ). پاره پاره شده مثل تارهای مو و ابریشم. ( فرهنگ نظام ) :
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
نیزه هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تارتار .
برکند تای تای و پراکند تارتار.
کرد مه روی او طره شب تارتار.
تارتار. ( اِخ ) در تاریخ اساطیری یونانیان قعر دوزخ را نامند. || لقب پلوتن خدای دوزخ. || در زبانهای اروپائی ، دوزخ بطور کلی.
تارتار. ( اِخ ) اروپائیان عموماً این کلمه را بمردمی اطلاق کنند که لشکر چنگیزخان مؤسس دولت مغول ( 1154 - 1227 م. ) را تشکیل داده بودند و آنان از طایفه اصلی مغول می باشند، این نام از کلمه «تاتار» یا «تتار» یا «تتر» گرفته شده است. تاتار را نیز تارتار گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تارتار قومی از ترک مقابل مغول. ( فرهنگ نظام ).
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
نیزه هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تارتار .
سنایی.
او مست بود و دست بریشم دراز کردبرکند تای تای و پراکند تارتار.
سوزنی.
شد ز سر زلف او صبح معنبرنسیم کرد مه روی او طره شب تارتار.
خاقانی.
تارتار. ( اِخ ) در تاریخ اساطیری یونانیان قعر دوزخ را نامند. || لقب پلوتن خدای دوزخ. || در زبانهای اروپائی ، دوزخ بطور کلی.
تارتار. ( اِخ ) اروپائیان عموماً این کلمه را بمردمی اطلاق کنند که لشکر چنگیزخان مؤسس دولت مغول ( 1154 - 1227 م. ) را تشکیل داده بودند و آنان از طایفه اصلی مغول می باشند، این نام از کلمه «تاتار» یا «تتار» یا «تتر» گرفته شده است. تاتار را نیز تارتار گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تارتار قومی از ترک مقابل مغول. ( فرهنگ نظام ).
تارتار. (اِخ ) در تاریخ اساطیری یونانیان قعر دوزخ را نامند. || لقب پلوتن خدای دوزخ . || در زبانهای اروپائی ، دوزخ بطور کلی .
تارتار. (اِخ ) اروپائیان عموماً این کلمه را بمردمی اطلاق کنند که لشکر چنگیزخان مؤسس دولت مغول (1154 - 1227 م .) را تشکیل داده بودند و آنان از طایفه ٔ اصلی مغول می باشند، این نام از کلمه ٔ «تاتار» یا «تتار» یا «تتر» گرفته شده است . تاتار را نیز تارتار گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). تارتار قومی از ترک مقابل مغول . (فرهنگ نظام ).
تارتار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ذره ذره کردن و ریزریز ساختن . (شرفنامه ٔ منیری ). پاره پاره شده مثل تارهای مو و ابریشم . (فرهنگ نظام ) :
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
نیزه هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تارتار .
او مست بود و دست بریشم دراز کرد
برکند تای تای و پراکند تارتار.
شد ز سر زلف او صبح معنبرنسیم
کرد مه روی او طره ٔ شب تارتار.
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
نیزه هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تارتار .
سنایی .
او مست بود و دست بریشم دراز کرد
برکند تای تای و پراکند تارتار.
سوزنی .
شد ز سر زلف او صبح معنبرنسیم
کرد مه روی او طره ٔ شب تارتار.
خاقانی .
دانشنامه عمومی
معانی تارتار:
تلفظی قدیمی از نام قوم مردم تاتار
سس تارتار گونه ای سس است.
پتاسیم بی تارتارات
نمک اسید تارتاریک
استیک تاتار
مهدی تارتار بازیکن ایرانی و سرمربی تیم پارس جنوبی جم در لیگ برتر خلیج فارس سال ۹۶_۹۷
تلفظی قدیمی از نام قوم مردم تاتار
سس تارتار گونه ای سس است.
پتاسیم بی تارتارات
نمک اسید تارتاریک
استیک تاتار
مهدی تارتار بازیکن ایرانی و سرمربی تیم پارس جنوبی جم در لیگ برتر خلیج فارس سال ۹۶_۹۷
wiki: تارتار
کلمات دیگر: