شیخ صفی الدین ابوالفتح اسحاق اردبیلی (۷۱۳ - ۶۳۱ خورشیدی برابر ۷۳۵ - ۶۵۰ قمری) نیای بزرگ دودمان صفویان ایران است و نیز هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرین کلاه بود. که در منطقه مغان مقیم شده بود. شیخ صفی الدین اشعاری به زبان آذری در کتاب صفوةالصفا و سلسلةالنسب سروده است. دودمان صفوی نام خویش را از وی گرفته بودند. او پایه گذار خانقاه صفوی در اردبیل بود که با گذشت زمان پیروان بسیاری را به دست آورد.
آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی
طریقت صفویه
صفویان
صفی الدین در ۶۵۰ هجری قمری در کلخوران پا به دنیا گذاشت. پدر و اجداد وی در قریه کلخوران اردبیل زراعت داشتند و پیشینیان آن ها از قریه رنگین گیلان به اسفرنجان در حدود اردبیل آمده بودند. پدر او امین الدین جبرائیل نام داشت و می گویند با وجود مکنتی که از راه کشاورزی به هم رسانیده بود، علاقه به عزلت و انزواء داشت و از معاشرت با خلق اجتناب می ورزید. صفی الدین در عین اشتغال به مقدمات علوم رسمی، تمایلی به زهد و ریاضت یافت و به روزه داری و شب زنده داری پرداخت. گاه اوقات خویش را در مقابر اولیاء بسر می برد و گاه رؤیاها و مکاشفات صوفیانه می دید و گاه در کوه سبلان برای آنچه وی آن را «ملاقات مردان خدا» می خواند، می رفت و در آن حال، از آب و خاک آن کوه چیزی به تبرک همراه می آورد. اینکه از علوم رسمی چه اندازه بهره داشت معلوم نیست اما از اقوال و احوالش، آشنایی کافی با علوم شرعی پیداست. به هرحال آنگونه که از قول مؤلف «عالم آرای عباسی» بر می آید «مدتی به اکتساب فضایل و کمالات صوری پرداخت» و این کمالات او لامحاله، آن اندازه بود که قرآن را حفظ کرد، در فرایض و سنن وقوف تمام یافت چنان که از لغات عربی و فارسی و ترکی و مغولی هم بهره مند گشت و به قول مؤلف «روضات الجنان» از اشعار و نکات و لطایف نیز محتظی شد.
صفی الدین بیست ساله بود که به توصیه یکی از زاهدان، بار سفر بست تا به شیراز برود و به خدمت شیخ نجیب الدین بزغوش شیرازی، از صوفیان بزرگ آن دوران برسد. با اسباب و وسایل آن زمان، سفر از اردبیل به شیراز، دشوار و طولانی بود. اندکی بیش از دو ماه بعد به شیراز رسید. اما صفی الدین زمانی به شیراز رسیده بود که نجیب الدین درگذشته بود. چند سالی را در شیراز و شهرهای اطراف آن به دیدار مشایخ صوفی رفت تا شاید شیخی لایق بیعت بیابد. گویا در همین سال ها بود که در شیراز با سعدی نیز دیدار کرد. شاعر پیر، صوفی جوان را با آغوش باز پذیرفت و حتی نسخه ای از دیوان خود را نیز به او اهدا کرد؛ دیداری که البته منجر به ارادتی نشد. سفر شیراز، اما به کلی بی حاصل هم نبود. صفی الدین، در شیراز، نام و آوازه شیخ تاج الدین ابراهیم گیلانی مشهور به شیخ زاهد را شنید. سفر دراز دیگری را این بار از جنوب به شمال، از فارس به گیلان در پیش گرفت. در سفری طولانی که برای صفی الدین همراه با سختی و بیماری بود، عاقبت پس از جستجوی بسیار، شیخ زاهد را در دهکده ای در ساحل دریای خزر یافت. هنگامی که صفی الدین در ۶۷۵ هجری قمری به گیلان رسید، بیست و پنج ساله بود و شیخ زاهد، اندکی بیش از شصت سال داشت. از این زمان تا بیست و پنج سال بعد، صفی الدین، مرید و مقیم خانقاه شیخ زاهد بود. ترقی صفی الدین در دستگاه شیخ زاهد، بسیار سریع بود. شیخ زاهد با بالا رفتن سن، بیش از پیش به صفی الدین وابسته می شد. در سال های آخر عمر و با از دست دادن بینایی، عملاً صفی الدین بود که امور خانقاه را اداره می کرد و از سوی شیخ زاهد با مریدان و بازدیدکنندگان دیدار می کرد.
روابط این دو در این سال ها با دو ازدواج متقابل مستحکم تر نیز شد. صفی الدین با فاطمه، دختر شیخ زاهد ازدواج کرد و دختر خود (از همسر اولش) را به ازدواج شمس الدین، فرزند شیخ زاهد درآورد. چندی بعد شیخ زاهد، صفی الدین را به جانشینی خود برگزید و خطوطی از آینده برایش ترسیم کرد: «برای من کناره جویی و عبادت ممکن بود اما برای تو نه. خداوند تو را برای امری بزرگ در نظر گرفته است. باید که تربیت مریدان را جدی تر از هر زمان برعهده گیری و بر تعداد آنها بیفزایی.»
آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی
طریقت صفویه
صفویان
صفی الدین در ۶۵۰ هجری قمری در کلخوران پا به دنیا گذاشت. پدر و اجداد وی در قریه کلخوران اردبیل زراعت داشتند و پیشینیان آن ها از قریه رنگین گیلان به اسفرنجان در حدود اردبیل آمده بودند. پدر او امین الدین جبرائیل نام داشت و می گویند با وجود مکنتی که از راه کشاورزی به هم رسانیده بود، علاقه به عزلت و انزواء داشت و از معاشرت با خلق اجتناب می ورزید. صفی الدین در عین اشتغال به مقدمات علوم رسمی، تمایلی به زهد و ریاضت یافت و به روزه داری و شب زنده داری پرداخت. گاه اوقات خویش را در مقابر اولیاء بسر می برد و گاه رؤیاها و مکاشفات صوفیانه می دید و گاه در کوه سبلان برای آنچه وی آن را «ملاقات مردان خدا» می خواند، می رفت و در آن حال، از آب و خاک آن کوه چیزی به تبرک همراه می آورد. اینکه از علوم رسمی چه اندازه بهره داشت معلوم نیست اما از اقوال و احوالش، آشنایی کافی با علوم شرعی پیداست. به هرحال آنگونه که از قول مؤلف «عالم آرای عباسی» بر می آید «مدتی به اکتساب فضایل و کمالات صوری پرداخت» و این کمالات او لامحاله، آن اندازه بود که قرآن را حفظ کرد، در فرایض و سنن وقوف تمام یافت چنان که از لغات عربی و فارسی و ترکی و مغولی هم بهره مند گشت و به قول مؤلف «روضات الجنان» از اشعار و نکات و لطایف نیز محتظی شد.
صفی الدین بیست ساله بود که به توصیه یکی از زاهدان، بار سفر بست تا به شیراز برود و به خدمت شیخ نجیب الدین بزغوش شیرازی، از صوفیان بزرگ آن دوران برسد. با اسباب و وسایل آن زمان، سفر از اردبیل به شیراز، دشوار و طولانی بود. اندکی بیش از دو ماه بعد به شیراز رسید. اما صفی الدین زمانی به شیراز رسیده بود که نجیب الدین درگذشته بود. چند سالی را در شیراز و شهرهای اطراف آن به دیدار مشایخ صوفی رفت تا شاید شیخی لایق بیعت بیابد. گویا در همین سال ها بود که در شیراز با سعدی نیز دیدار کرد. شاعر پیر، صوفی جوان را با آغوش باز پذیرفت و حتی نسخه ای از دیوان خود را نیز به او اهدا کرد؛ دیداری که البته منجر به ارادتی نشد. سفر شیراز، اما به کلی بی حاصل هم نبود. صفی الدین، در شیراز، نام و آوازه شیخ تاج الدین ابراهیم گیلانی مشهور به شیخ زاهد را شنید. سفر دراز دیگری را این بار از جنوب به شمال، از فارس به گیلان در پیش گرفت. در سفری طولانی که برای صفی الدین همراه با سختی و بیماری بود، عاقبت پس از جستجوی بسیار، شیخ زاهد را در دهکده ای در ساحل دریای خزر یافت. هنگامی که صفی الدین در ۶۷۵ هجری قمری به گیلان رسید، بیست و پنج ساله بود و شیخ زاهد، اندکی بیش از شصت سال داشت. از این زمان تا بیست و پنج سال بعد، صفی الدین، مرید و مقیم خانقاه شیخ زاهد بود. ترقی صفی الدین در دستگاه شیخ زاهد، بسیار سریع بود. شیخ زاهد با بالا رفتن سن، بیش از پیش به صفی الدین وابسته می شد. در سال های آخر عمر و با از دست دادن بینایی، عملاً صفی الدین بود که امور خانقاه را اداره می کرد و از سوی شیخ زاهد با مریدان و بازدیدکنندگان دیدار می کرد.
روابط این دو در این سال ها با دو ازدواج متقابل مستحکم تر نیز شد. صفی الدین با فاطمه، دختر شیخ زاهد ازدواج کرد و دختر خود (از همسر اولش) را به ازدواج شمس الدین، فرزند شیخ زاهد درآورد. چندی بعد شیخ زاهد، صفی الدین را به جانشینی خود برگزید و خطوطی از آینده برایش ترسیم کرد: «برای من کناره جویی و عبادت ممکن بود اما برای تو نه. خداوند تو را برای امری بزرگ در نظر گرفته است. باید که تربیت مریدان را جدی تر از هر زمان برعهده گیری و بر تعداد آنها بیفزایی.»
wiki: شیخ صفی الدین اردبیلی