کلمه جو
صفحه اصلی

زبان بودن

فرهنگ فارسی

کنایه از سخنگو بودن زبان آوری کردن

لغت نامه دهخدا

زبان بودن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از سخن گو بودن. سخن گفتن. زبان آوری کردن :
زبان و گوش دادت کلک نقاش
که گاهی گوش شو گاهی زبان باش.
وحشی.


کلمات دیگر: