کلمه جو
صفحه اصلی

صبح نخستین

فرهنگ فارسی

صبح نخست صبح اول

لغت نامه دهخدا

صبح نخستین. [ ص ُ ح ِ ن ُ خ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح نخست. صبح اول. صبح کاذب. غطاط. دم گرگ. رجوع به صبح نخست شود :
آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان
صبح نخستین نمود روی به نظارگان.
منوچهری.
صبح نخستین چو نفس برزند
صبح دوم بانگ بر اختر زند.
نظامی.


کلمات دیگر: