کلمه جو
صفحه اصلی

رافعی

فرهنگ فارسی

ابوالقاسم عبدالکریم بن محمد قزوینی شافعی فقیه و محدث و مورخ اسلامی (ف.قزوین ۵۲۳ ه. ق. / ۱۲۲۶ م . ).از مولفات او ((فتح العزیزفی شرح الوجیز ) ) تالیف غزالی در فقه ((التدوین فی علمائ قزوین ) ) ((شرح مسند الشافعی ) ) ((الامالی الشارحه لمفردات الفاتحه ) ) و (( المحرر ) ) در فقه است .
مصطفی افندی صادق . از شعرای عصر مجیدین و از نویسندگان پیرو سبک متقدمان مصر بوده که در شعر از سبک متنبی وابن رومی و دیگر گویندگان معانی پیروی می کرده است .

لغت نامه دهخدا

رافعی. [ ف ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به ابورافع. و او جد ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع رافعی مدنی بود. ( از انساب سمعانی ). || منسوب به رافع. ( از لباب الانساب ج 1 ). || منسوب به رافع بن سیار. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360 شود.

رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) ابوالفضل العباس بن محمدبن نصر السری بن هلال بن علاء. جزو محدثان متوسط مصر بود. که در سال 357 هَ. ق. در مصر درگذشت. ( از حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ص 170 ).

رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) اسفراینی ، عزالدین. بگفته عوفی از رؤسای اسفراین و معارف خراسان بود و هنر بسیار داشت و در شیوه سیاقت و دقایق محاسبت از اقران عهد ممتاز بود و با این همه فضایل ، طبعی چون آب زلال داشت ، چنانکه این چند رباعی برهان این دعوی است :
با جان جهان ز جان سخن کی گنجد
آخر چه درین میان سخن کی گنجد
با کس ز دهان تنگ او هیچ مگوی
زنهار درین سخن دهان کی گنجد.
سودای تو آب زندگانی ببَرَد
نادیدن تو زیب جوانی ببَرَد
بی خدمتت ای جان جهان نزدیکست
تا جان سبکروح گرانی ببَرَد.
( از لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 151 ).
و رجوع به تذکره خوشگو و روز روشن ص 235 و الذریعة ج 9 بخش دوم ص 349 شود.

رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) اسماعیل بن حکم رافعی. از آل ابی رافع و از موالی حضرت رسول ( ص ) بود و رافعی گفتن نیز بجهت انتساب بجد مذکورش میباشد. ( از ریحانة الادب ج 2 بنقل تنقیح المقال ).

رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) ایوب بن حسن رافعی. عموی ابراهیم بن علی بن حسن رافعی بود. برادرزاده اش از او روایت دارد. ( از انساب سمعانی ).

رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) تقی الدین عبدالمجیدبن عبدالغنی بن احمد رافعی فاروقی. او راست : 1 - الافلاذ الزبرجدیة فی مدائح العترة الطاهریة الاحمدیة. 2 - الفرائد الرافعیة فی مدائح الحضرة الرفاعیة. ( از معجم المطبوعات ج 1 ). و رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 شود.

رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) حسین بن محمدبن جعفر. رجوع به حسین خالع در این لغت نامه و ریحانة الادب ج 2 شود.

رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) خلوتی ، محمد بدرالدین خلوتی. او راست : بدیع التحبیر شرح ترجمان التحبیر، چ علمیه 1313 هَ. ق. ( از معجم المطبوعات ج 1 ).

رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) زرقی ، ابوالحسن محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن افلح بن رافعبن ابراهیم بن افلح بن عبدالرحمن بن رفاعةبن رافع انصاری رافعی زرقی. منسوب بجد اعلای خویش است که نقیب انصار در بغداد بود و او از عبداﷲ بغوی و دیگران روایت کرد و احمدبن عمربن بقال از او روایت دارد. رافعی در سال 363هَ. ق. درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ).

رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) ابوالفضل العباس بن محمدبن نصر السری بن هلال بن علاء. جزو محدثان متوسط مصر بود. که در سال 357 هَ . ق . در مصر درگذشت . (از حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ص 170).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) اسفراینی ، عزالدین . بگفته ٔ عوفی از رؤسای اسفراین و معارف خراسان بود و هنر بسیار داشت و در شیوه ٔ سیاقت و دقایق محاسبت از اقران عهد ممتاز بود و با این همه فضایل ، طبعی چون آب زلال داشت ، چنانکه این چند رباعی برهان این دعوی است :
با جان جهان ز جان سخن کی گنجد
آخر چه درین میان سخن کی گنجد
با کس ز دهان تنگ او هیچ مگوی
زنهار درین سخن دهان کی گنجد.

#


سودای تو آب زندگانی ببَرَد
نادیدن تو زیب جوانی ببَرَد
بی خدمتت ای جان جهان نزدیکست
تا جان سبکروح گرانی ببَرَد.

(از لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 151).


و رجوع به تذکره ٔ خوشگو و روز روشن ص 235 و الذریعة ج 9 بخش دوم ص 349 شود.

رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن حکم رافعی . از آل ابی رافع و از موالی حضرت رسول (ص ) بود و رافعی گفتن نیز بجهت انتساب بجد مذکورش میباشد. (از ریحانة الادب ج 2 بنقل تنقیح المقال ).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) ایوب بن حسن رافعی . عموی ابراهیم بن علی بن حسن رافعی بود. برادرزاده اش از او روایت دارد. (از انساب سمعانی ).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) تقی الدین عبدالمجیدبن عبدالغنی بن احمد رافعی فاروقی . او راست : 1 - الافلاذ الزبرجدیة فی مدائح العترة الطاهریة الاحمدیة. 2 - الفرائد الرافعیة فی مدائح الحضرة الرفاعیة. (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 شود.


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) حسین بن محمدبن جعفر. رجوع به حسین خالع در این لغت نامه و ریحانة الادب ج 2 شود.


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) خلوتی ، محمد بدرالدین خلوتی . او راست : بدیع التحبیر شرح ترجمان التحبیر، چ علمیه 1313 هَ . ق . (از معجم المطبوعات ج 1).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) زرقی ، ابوالحسن محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن افلح بن رافعبن ابراهیم بن افلح بن عبدالرحمن بن رفاعةبن رافع انصاری رافعی زرقی . منسوب بجد اعلای خویش است که نقیب انصار در بغداد بود و او از عبداﷲ بغوی و دیگران روایت کرد و احمدبن عمربن بقال از او روایت دارد. رافعی در سال 363هَ . ق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 1).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) شیخ کمال الدین عبدالرحمان از عالمانی بود که سلطان احمد تگودار مغول ، او را بسمت تولیت و شیخ الاسلامی کل ممالک ایران و عراق انتخاب کرد و تمام اوقاف قلمرو حکومت خود را تحت امر او قرار داد تا بمصرف خود برساند و او در مدت سلطنت کوتاه سلطان احمد در این سمت صاحب اختیار مطلق بود و نسبت به بوداییان و مسیحیان سختگیری ها و محدودیتهایی قائل شد. رجوع به تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 224 و 225 شود.


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) عبدالرحمان افندی . وکیل دادگستری بود. او راست : نقاباة التعاون الزراعیة. (شرکتهای تعاونی کشاورزی ) چ مصر 1332 هَ . ق . (از معجم المطبوعات ج 1).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) فاروقی طرابلسی ، عبدالقادر سعیدبن عبدالقادر رافعی فاروقی طرابلسی . وی عموی سید محمد رافعی کبتی در قاهره بود. او راست : 1 - احیاء القلوب ،چ مصر 1315 هَ . ق . 2 - الزهر النضیر فی مدح البشیرالنذیر. 3 - شفاء العلیل فی مدح طه الجلیل چ مصر 1323 هَ . ق . 4 - نیل المراد فی تشطیر الهمزیة و بانت سعاد، چ مصر 1323 هَ . ق . (از معجم المطبوعات ج 1).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) فاروقی طرابلسی . عبدالغنی بن احمدبن عبدالقادر رافعی فاروقی طرابلسی . او راست : ترصیع الجواهر المکیة فی تزکیة الاخلاق المرضیة (در تصوف ). (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 چ 2 شود.


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) فاروقی ، عبدالقادربن مصطفی (1323 - 1248). مفتی سرزمین مصر و پیشوای حنفیان بود. او راست : التحریر المختار لرد المحتار (فقه حنفی ) چ مصر 1323 هَ . ق . (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به اعلام المنجد شود.


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) فاروقی . محمد رشیدبن عبدالقادربن مصطفی رافعی فاروقی . او راست : ترجمة الرافعی ، یا ترجمة الشیخ عبدالقادر رافعی فاروقی حنفی . که پسرش شیخ محمد رشید آن را تألیف کرده و در مطبعة التقدم بسال 1323 هَ . ق . چ شده است . (از معجم المطبوعات ج 1).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) محمد افندی محمود. او راست : شرح الهاشمیات . اصل هاشمیات متعلق به کمیت بن زید اسدی کوفی است که در آن مدح و منقبت بنی هاشم و جور و ستم بنی امیه را بنظم آورده است .
محمد محمود رافعی بر آن مقدمه ای در تاریخ شیعه نوشته و درآن برگزیده یی از اشعار کمیت و قصائد دیگر گویندگان بزرگ را ترجمه و شرح کرده است . (از معجم المطبوعات ج 1).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) مدنی . ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع مدنی از اهل مدینه . راوی بود و از پدر و عمش ایوب بن حسن رافعی روایت کرد. وی به بغداد رفت و در آنجا درگذشت . (از انساب سمعانی ).


رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) مصطفی افندی صادق . از شعرای عصر مجیدین و از نویسندگان پیرو سبک متقدمان مصر بوده که در شعر از سبک متنبی و ابن رومی و دیگر گویندگان معانی پیروی میکرده است . او راست : 1 - تاریخ آداب المعرب ، در تاریخ ادبیات زبان عرب ، که در آن با آنانکه تاریخ ادبیات عرب رابه پنج دوره تقسیم میکنند مخالفت کرده است . 2 - حدیث القمر. چ مطبعة الاخبار 1330. 3 - دیوان الرافعی ، که مجموعه ٔ افکار دوره ٔ ابتکار اوست و مقدمه ای بقلم ناظم دارد و شامل سه بخش است : الف - شعر عربی . ب - درسرقت شعر و... ج - نقد شعر. (از معجم المطبوعات ج 1).و رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 و اعلام المنجد شود.


رافعی . [ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به ابورافع. و او جد ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع رافعی مدنی بود. (از انساب سمعانی ). || منسوب به رافع. (از لباب الانساب ج 1). || منسوب به رافع بن سیار. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360 شود.



کلمات دیگر: