که قامتی دراز دارد
دراز قامت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
درازقامت. [ دِ م َ ] ( ص مرکب ) که قامتی دراز دارد. طویل القامه. بلندبالا. اءَمطی . عِلیان.قِیاق. هِرطال. ( منتهی الارب ) : مردی بود درازقامت. ( مجمل التواریخ و القصص ). عَنطَبول ؛ زن درازقامت درشت. لَهیف ؛ درازقامت درشت. ( منتهی الارب ).
کلمات دیگر: