جمع شارح
شراح
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شراح. [ ش َرْ را ] ( ع ص ) بیان کننده. ( آنندراج ). شرح کننده. تفسیرکننده. شارح. ( ناظم الاطباء ).
شراح. [ ش ُرْ را ]( ع ص ) ج ِ شارح. ( ناظم الاطباء ). رجوع شود به شارح.
شراح. [ ش ُرْ را ]( ع ص ) ج ِ شارح. ( ناظم الاطباء ). رجوع شود به شارح.
شراح . [ ش َرْ را ] (ع ص ) بیان کننده . (آنندراج ). شرح کننده . تفسیرکننده . شارح . (ناظم الاطباء).
شراح . [ ش ُرْ را ](ع ص ) ج ِ شارح . (ناظم الاطباء). رجوع شود به شارح .
کلمات دیگر: