آماده جنگ شدن اسباب رزم ساختن فراهم کردن ابزار جنگ .
رزم ساختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رزم ساختن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) آماده جنگ شدن. اسباب رزم ساختن. فراهم کردن ابزار جنگ. به جنگ پرداختن. جنگ کردن. رزم کردن. جنگیدن :
من و گرز چوبینه بدنشان
شما رزم سازید با سرکشان.
من و گرز چوبینه بدنشان
شما رزم سازید با سرکشان.
فردوسی.
کلمات دیگر: