کلمه جو
صفحه اصلی

سته گشتن

فرهنگ فارسی

ستوه شدن عاجز شدن

لغت نامه دهخدا

سته گشتن. [ س ُ ت ُه ْ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) ستوه شدن. عاجز شدن. درماندن :
چو از می گران شد سر باده خوار
سته گشت رامشگر و میگسار.
اسدی.
که شد مرگ از آن خوار بر چشم خویش
سته گشت و نفرید بر خشم خویش.
اسدی.


کلمات دیگر: