کلمه جو
صفحه اصلی

خدو الود

فرهنگ فارسی

( خدو آلود ) آلوده به خدو تف انداختن

لغت نامه دهخدا

( خدوآلود ) خدوآلود.[ خ ُ / خ َ ] ( ن مف مرکب ) آلوده به خدو. آلوده به آب دهان. تفی. آخ تفی. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
برافشاندم خدوآلود چله در شکاف او.
عسجدی.


کلمات دیگر: