کلمه جو
صفحه اصلی

نسبت حکمیه

لغت نامه دهخدا

نسبت حکمیه. [ ن ِ ب َ ت ِ ح ُ می ی َ / ی ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ( اصطلاح منطق ) علاقه ای که میان موضوع و محمول به طریق اثبات یا نفی واقع باشد، چنانکه : العالم حادث و زید قائم و زید لیس بقائم و العالم لیس بقدیم ، چنانکه آوردن کلمه ٔاست یا نیست در اواخر جمله های عبارت فارسی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). رابطه میان محکوم و محکوم علیه.

دانشنامه آزاد فارسی

نِسبَت حُکمیّه
اصطلاحی در منطق. از دو دیدگاه تفسیر می شود: ۱. از دیدگاه صوری (ظاهری)، لفظی است که محمول (محکومٌ به) را به موضوع (محکومٌ علیه) نسبت می دهد، مثل «است» و «نیست» در زبان فارسی؛ ۲. از دیدگاه معنوی (باطنی)، تصوری است که از اتصاف موضوع به محمول حکایت می کند، چنان که فی المثل، در جریان حکم به این معنا که «انسان، حیوان است»، سه تصور حضور دارد: تصور «انسان» (موضوع)، تصّور «حیوان» (محمول) و تصور «حیوان بودن انسان» که تصور نسبت حکمیه به شمار می آید. از نسبت حکمیه به رابطه نیز تعبیر می شود.


کلمات دیگر: