کوچ کردن سفر کردن رفتن راهی شدن
رحیل کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رحیل کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کوچ کردن. سفر کردن. رفتن. راهی شدن. روانه شدن :
رسید عید همایون و روزه کرد رحیل
بجام دار فلک روشنایی قندیل.
رسید عید همایون و روزه کرد رحیل
بجام دار فلک روشنایی قندیل.
امیرمعزی.
کلمات دیگر: