کلمه جو
صفحه اصلی

سپر داشتن

فرهنگ فارسی

مدافع قرار دادن کسی یا چیزی را مجهز بدفاع بودن

لغت نامه دهخدا

سپر داشتن. [ س ِ پ َ ت َ ] ( مص مرکب ) مدافع قرار دادن کسی یا چیزی را :
سیاوش مرا چون پدر داشتی
به پیش بدیها سپر داشتی.
فردوسی.
پیش جان تو سپر کرده ست یزدان تَنْت را
تو چرا جان را همی داری به پیش تن سپر.
ناصرخسرو.
|| مجهز بدفاع بودن :
سلیح دیو لعین است بر تو فرج و گلو
به پیش این دو سلیحت همی سپر دارد.
ناصرخسرو.


کلمات دیگر: