دفاع کردن مقاومت کردن
سپر گرفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سپر گرفتن. [ س ِ پ َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) دفاع کردن. مقاومت کردن :
دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن
که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد.
دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن
که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد.
سعدی ( بدایع ).
کلمات دیگر: