جرفه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جرفة. [ ج ِ ف َ ] ( ع اِ ) کوه ریگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). پشته مستطیل از ریگ. ( ناظم الاطباء ). || ریزه نان . ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). ج ، جِرَف. ( متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
جرفة. [ ج َ ف َ ] ( ع اِ ) پوست پاره بریده که بر ران شتر آونگان باشد جهت نشان. ( آنندراج )( منتهی الارب ). جُرفَة. در تمام معانی. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ). رجوع به این کلمه شود.
جرفة. [ج ِ رَ ف َ ] ( ع اِ ) ج ، جُرُف ، به معنی آبکند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به جرف شود.
جرفة. [ ج ُ ف َ ] ( اِخ ) آبی است به یمامه. ( منتهی الارب ). موضعی است به یمامه از آبهای عدی بن عبد مناةبن ادّ. ( از معجم البلدان ).
جرفة. [ ج َ ف َ ] (ع اِ) پوست پاره ٔ بریده که بر ران شتر آونگان باشد جهت نشان . (آنندراج )(منتهی الارب ). جُرفَة. در تمام معانی . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (متن اللغة). رجوع به این کلمه شود.
جرفة. [ ج َ ف َ ] (ع مص ) بردن همه ٔ چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || از بیخ برکندن چیزی را. || بسیار گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کاویدن زمین را. || به بیل خاک و گل برکندن از زمین . || (اِ) داغی است که بر ران یا بدن ستور کنند. ج ، جِرف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). داغی است از داغهای شتر. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || پوست شتر که برکنده تاب دهند وبگذارند تا خشک گردد و به پشکل بز ماند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (از متن اللغة). || پاره ٔ چرم بریده از ران یا بدن شتر که آن را آونگان گذارند بجهت نشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جُرفَة. (متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ارض جرفة؛ زمین مختلف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جرفة. [ ج ِ ف َ ] (ع اِ) کوه ریگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). پشته ٔ مستطیل از ریگ . (ناظم الاطباء). || ریزه ٔ نان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). ج ، جِرَف . (متن اللغة) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
جرفة. [ ج ُ ف َ ] (اِخ ) آبی است به یمامه . (منتهی الارب ). موضعی است به یمامه از آبهای عدی بن عبد مناةبن ادّ. (از معجم البلدان ).
جرفة. [ج ِ رَ ف َ ] (ع اِ) ج ، جُرُف ، به معنی آبکند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به جرف شود.